کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِجازَة المحاماة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
إِجازَة المحاماة
معنی
پروانه وکالت , جواز وکالت
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
إِجازَة المحاماة
دیکشنری عربی به فارسی
پروانه وکالت , جواز وکالت
-
واژههای مشابه
-
اجازه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت ۲. پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور ۳. فتوا
-
اجازه
فرهنگ واژههای سره
پروانه
-
اجازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجازَة] ‹اجازت› 'ejāze ۱. موافقت کردن با انجام کاری که کسی قصد انجام آن را دارد؛ رخصت دادن؛ اذن؛ رخصت.۲. (شبه جمله) کلمهای که با ادای آن موافقت کسی را برای انجام کاری کسب میکنند.
-
authorization
اجازه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] مجاز شمردن کاربر در دستیابی به دادهها یا استفاده از سامانه
-
اجازه
لغتنامه دهخدا
اجازه . [ اِ زَ ] (ع مص ) اِجازت . دستوری . اذن . رخصت . فرمان . بار. دستوری دادن . (منتهی الارب ). || روا داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر): اجاز له . اجاز رأیه ؛ رواداشت رای او را. (منتهی الارب ). || صله دادن . (وطواط) (زوزنی ). صله و عطا دادن : اجاز...
-
اجازة
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه , اذن , مرخصي , رخصت , باقي گذاردن , رها کردن , ول کردن , گذاشتن , دست کشيدن از , رهسپار شدن , عازم شدن , ترک کردن , برگ دادن , پروانه , جواز , جواز شغل , اجازه رفتن دادن , پروانه دادن , مرخص کردن
-
اجازه
دیکشنری فارسی به عربی
اجازة , اجراء , ترخيص , تفويض , حرية , حسنا , رخصة , سلطة , موافقة
-
اجازه دادن
فرهنگ واژههای سره
هشتن، باردادن، پروانه دادن، گذاشتن
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ejāzenāme جواز؛ پروانه.
-
freight release 1, FR, release 2
اجازۀ تحویل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، حملونقل ریلی] اجازۀ صاحب یا ناخدای کشتی مبنیبر تحویل باری که کرایۀ فرست آن پرداخت شده است
-
approach clearance
اجازۀ تقرب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] اجازهای که واحد واپایش شدآمد هوایی برای خلبان هواگَرد جهت شروع تقربِ با دستگاه صادر میکند
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) پروانه ، جواز.
-
اجازه نامه
لغتنامه دهخدا
اجازه نامه . [ اِ زَ/زِ م َ/م ِ ] (اِ مرکب ) پروانه . جواز.