کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُوفِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أُوفِي
فرهنگ واژگان قرآن
وفا مي کنم-کامل مي دهم
-
واژههای مشابه
-
اوفی
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (ص تف .) باوفاتر، وفادارتر.
-
اوفی
لغتنامه دهخدا
اوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ابوالمختار
لغتنامه دهخدا
ابوالمختار. [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) محدث است و از عبداﷲبن ابی اوفی روایت کند.
-
ابومعاویة
لغتنامه دهخدا
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲبن ابی اوفی . رجوع به عبداﷲ... شود.
-
صمعر
لغتنامه دهخدا
صمعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) نام اسب جراح بن اوفی و اسب یزیدبن حذاق . (منتهی الارب ).
-
ابوالمختار
لغتنامه دهخدا
ابوالمختار. [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) اسدی . محدث است . او از ابن ابی اوفی و از او شعبه روایت کند.
-
قتادة
لغتنامه دهخدا
قتادة. [ ق َ دَ ] (اِخ ) ابن اوفی یا ابی اوفی تمیمی از صحابیان است . فرزندش ایاس بن قتاده از او حدیث کند و ابوجمره صنعی از فرزندش ایاس حدیث نقل مینماید ایاس قاضی ری بوده است . (الاستیعاب ج 2 ص 532).
-
خیار
لغتنامه دهخدا
خیار. (اِخ )ابن اوفی النهدی . یکی از فاضلان و ادباء عرب است . رجوع به معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 188 شود.
-
لهاب
لغتنامه دهخدا
لهاب . [ ل ُ/ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) : کان مواقع الانساع منهاعلی الدفین اجرد من لهاب .اوفی بن مطیر المازنی (از معجم البلدان ).
-
رجیلاء
لغتنامه دهخدا
رجیلاء. [ رُ ج َ ](اِخ ) قومی بوده از پیادگان و واحد آن رَجَلی ّ است .(آنندراج ). نام گروهی از پیادگان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجیلاء و رَجَلیون قومی بوده از پیادگان و هم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی . (منتهی ...
-
اغربةالاسلامیین
لغتنامه دهخدا
اغربةالاسلامیین .[ اَ رِ ب َ تُل اِ می یی ] (اِخ ) نام جمعی مانند عبداﷲبن خازم ، عمیربن ابی عمیر، حسام بن مطرف . (ناظم الاطباء). عبداﷲبن خازم و عمیربن ابی عمیر و همام بن مطرف و منتشربن وهب و مطربن اوفی و تأبط شرا و شنفری و حاجر غیر منسوبند. (منتهی ا...
-
دیده ور شدن
لغتنامه دهخدا
دیده ور شدن . [دی دَ / دِ وَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واقف شدن . مطلع گشتن . بینا گشتن . اطلاع یافتن . اطلاع . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). عثر. عثور. (تاج المصادر) (ترجمان القرآن ) (دهار). التقاط؛ آگاه و دیده ور شدن به ...