کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُمِيتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أُمِيتُ
فرهنگ واژگان قرآن
مي ميرانم
-
واژههای مشابه
-
امیت
لغتنامه دهخدا
امیت . [ اُ ] (اِخ ) از ایرانیان زردشتی معاصر عباسیان بود. پسر وی آتورپات (آذرباد) که معاصر مأمون خلیفه ٔ عباسی بود کتاب معروف دینکرت را تألیف کرد. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 220).
-
امیت
لغتنامه دهخدا
امیت . [ اُ ](اِ) شکل پهلوی امید. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و رجوع به امید شود.
-
واژههای همآوا
-
عَمِيَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
کور شد - راه نيافت (عميت ماضي از عمي است که به معناي کوري است ، ولي در "فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ ﭐلْأَنبَاءُ يَوْمَئِذٍ " معناي کوري مقصود نيست ، بلکه استعاره از اين است که انسان در موقعيتي قرار گرفته که به خبري راه نمييابد و مقتضاي ظاهر اين بود که عمي...
-
عُمِّيَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
مخفي کرده است - پنهان کرده است (کلمه عميت ماضي مجهول از باب تفعيل ، يعني تعميه است ، و تعميه به معناي پنهان کردن است)
-
جستوجو در متن
-
اموت
لغتنامه دهخدا
اموت . [ اُ م ُوْ وَ ] (ع مص ) کنیزک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند ماکنت امة و لقد اموت اموة؛یعنی کنیزک نبودی و کنیزک گردیدی . و همچنین : امیت اموة. (از ناظم الاطباء) .
-
امید
واژهنامه آزاد
←در زبان پارسی باستان(پارسی هخامنشی و ماقبل آن):"هومائیتا" یا "هومائیتیا" یا "هومائیتی" متشکل از "هو"(بمعنی خوب، خوش، نیکو)+"مائیتا"(بمعنی اندیشه، نظر، نظرداشت/موجود در نامی کهن دیگر همچون آرمائیتا یا همان آرمیتا که" آر" در آن مخفف از آریا ولی بمفهوم...
-
اغلال
لغتنامه دهخدا
اغلال . [ اِ] (ع مص ) کشیدن پوست را با اندک گوشت و پیه : اغل فی الجلد اغلالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست کندن از شتر به اندک گوشت و پیه . یقال : «اغل الجزار فی الجلد».(ناظم الاطباء). پاره ای از گوشت و پیه را از پوست کندن و اندکی از آن را بپوست چ...
-
انتقال
لغتنامه دهخدا
انتقال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از جایی بجایی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مجمل اللغه ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). از جایی بجایی بگشتن . (از اقرب الموارد). از جایی بجایی رفتن . (غیاث اللغات ). از جایی بجایی رفتن و نقل نمودن .(آنندراج )....