کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُذُنَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أُذُنَ
فرهنگ واژگان قرآن
گوش
-
واژههای مشابه
-
اذن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اجازه، تجویز، جواز، رخصت، ۲. دستور
-
أَذِّن
فرهنگ واژگان قرآن
اعلام کن
-
أَذَّنَ
فرهنگ واژگان قرآن
اعلام کرد
-
أَذِنَ
فرهنگ واژگان قرآن
اجازه داد
-
أُذِنَ
فرهنگ واژگان قرآن
اجازه داده شد
-
اذن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ezn اجازه؛ رخصت؛ فرمان.
-
اذن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'oz[o]n گوش.
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ذُ) [ ع . ] (اِ.) گوش .
-
اذن
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) رخصت دادن ، اجازه دادن . 2 - (اِمص .) فرمان ، رخصت ، اجازه .
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذَ ] (ع ص ) مرد کلان گوش . بلّه گوش . حیوان بزرگ گوش و درازگوش .
-
آذن
لغتنامه دهخدا
آذن . [ ذِ ] (ع ص ) دربان .
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ ] (اِخ ) (سنةالَ ...) نام سال اول هجرت .
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اَ ] (ع مص ) بگوش کسی زدن .بر گوش زدن . (تاج المصادر بیهقی ). || بدردگوش مبتلا گشتن . || خشک شدن گرفتن گیاه .