کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أُتِمَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ultra-cold atom
اتم فراسرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هریک از اتمهای یک مجموعهاتم که دمای ترمودینامیکی آن کمتر از یک میلیکلوین است
-
hadronic atom
اتم هادرونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] سامانهای هیدروژنگونه که در آن ذرهای هادرونی با بار منفی در میدان کولنیِ هستهای معمولی به دام افتاده باشد و به دور آن بچرخد
-
ionized atom
اتم یونیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اتمی که بار منفی یا مثبت دارد
-
adatom
برجذباتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اتمی که بر سطح یک ماده جذب میشود
-
atom trap
تلۀ اتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] وسیلهای برای نگهداری اتم منفرد در فضای تهی و محدود
-
atomicity 2
شمار اتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] تعداد اتمهای یک مولکول شیمیایی
-
atomic basin
حوضۀ اتم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] فضایی سهبعدی که مرزهای آن دربرگیرندۀ شیوراههای چگالی الکترون است و به هسته ختم میشود
-
واژههای همآوا
-
عتم
لغتنامه دهخدا
عتم . [ ع َ ] (ع مص ) بازایستادن از کاری بعد از گذشتن در آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) || بازماندن از کاری که اراده ٔ آن را داشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دیر نمودن در مهمانی . || گذشتن پاره ای از شب . || کندن موی را. || دوشیده ...
-
عتم
لغتنامه دهخدا
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) حصنی است در کوه و ضرة به یمن . (معجم البلدان ).
-
عتم
لغتنامه دهخدا
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).
-
عتم
لغتنامه دهخدا
عتم . [ ع ُ ] (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
عتم
لغتنامه دهخدا
عتم . [ ع ُ ت ُ / ع ُ ] (ع اِ) زیتون دشتی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج العروس ).
-
عطم
لغتنامه دهخدا
عطم . [ ع ُ ] (ع اِ) پشم رنگین زده . (منتهی الارب ). پشم زده شده . (از اقرب الموارد) (از مخزن الادویه ). || (اِخ ) نام جایگاهی است . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).
-
عطم
لغتنامه دهخدا
عطم . [ ع ُ طُ ] (ع ص ) هلاک شدگان . واحد آن عطیم و عاطم است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عاطم و عطیم شود.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'atam[m] تمامتر؛ کاملتر.