کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَوِّبِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَوِّبِي
فرهنگ واژگان قرآن
(به در گاه خدا بوسيله دعا کردن)رجوع کن
-
واژههای مشابه
-
أَوِّبِي مَعَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
با او هم صدا شو(در دعا کردن)
-
جستوجو در متن
-
لینا
فرهنگ نامها
لینا نام روسی است به معنای دریا است و سه دریا است در روسیه اوبی . انسی لینا
-
لینا
واژهنامه آزاد
لینا نام روسی است به معنای دریا است و سه دریا است در روسیه اوبی . انسی لینا
-
ترا
لغتنامه دهخدا
ترا. [ ت َ ] (اِخ ) یکی از شهرهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در سیبریه ٔ آسیا است که بر ساحل ایرتیش ، یکی از شعب رود اوبی واقع است و 8650 تن سکنه دارد.
-
تارا
لغتنامه دهخدا
تارا. (اِخ ) شهر آسیایی روسیه در سیبریه از اعمال «توبولسک » بر ساحل رود «اوبی » ، 8650 تن سکنه دارد، دارای تجارت پوست و حبوبات و پیه است . کارخانه ٔ صابون سازی و شمعریزی دارد.
-
پیم
لغتنامه دهخدا
پیم . (اِخ ) نام یکی از رودهای ایالت توبولسک از سیبری و آن از طرف راست برودخانه ٔ اوبی میریزد و در حدود 70 درجه از طول شرقی بجانب جنوب جاری میشود. طول مجرای آن به 270 هزار گز میرسد و پیچ و خم بسیار دارد و سدهای ریگی وافر در بسترش یافت میشود. (قاموس ا...
-
تأویب
لغتنامه دهخدا
تأویب . [ ت َءْ ] (ع مص ) همه روز رفتن . || تسبیح کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (صراح اللغه ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قوله تعالی : «یا جبال اوبی معه ». (منتهی الارب ). || با یکدیگر نبرد کردن شتران در رفتار. (...
-
پخسانیدن
لغتنامه دهخدا
پخسانیدن .[ پ َ دَ ] (مص ) بخسانیدن . فراهم ترنجانیدن از غم . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ آقای نخجوانی ) : از اوبی اندهی بگزین و شادی و تن آسانی به تیمار جهان دل را چرا باید که پخسانی . رودکی .ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نپخسانی . معروفی .کفر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الافریقی ، المعروف بالمتیم مکنی به ابوالحسن . شاعرو ادیبی فاضل بود. ثعالبی گوید: او را به بخارا دیدم و در این وقت او پیری پریشان حال بود و از سیماء اوبی طالعی و تیره بختی نیک هویدا و شغل طبابت و هم اخترگوئی می ورزید. ...
-
دراهم
لغتنامه دهخدا
دراهم . [ دَ هَِ ] (ع اِ) ج ِ دِرهَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره . دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک ، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عب...
-
اسقنقور
لغتنامه دهخدا
اسقنقور. [ اِ ق َ قو ] (معرب ، اِ) جانوری است معروف که او را سقنقور گویند. شبیه بسوسمار است . هم در آب و هم در خشکی میباشد. قوّت باه دهد. گویند این لغت رومی است . (برهان ). بسریانی او را حرذونانیلوس گویند و او حیوانی است مشابه سوسمار و از نیل مصر بدی...
-
اسقوردیون
لغتنامه دهخدا
اسقوردیون . [ اُ ] (معرب ، اِ) سیر دشتی . (نزهة القلوب ) (مؤید الفضلاء). بلغت رومی و بعضی گویند بیونانی دوائی است که آنرا بشیرازی سیرمو گویند. و آن سیر صحرائی است و بعربی ثوم الحیه خوانند و بعضی گویند عنصل کوچک است و از جمله ٔ اجزای تریاک فاروق باشد...