کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَنَّهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَنَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
که او
-
واژههای مشابه
-
آنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] 'āne سکۀ رایج هندوستان، معادل یکشانزدهم روپیه.
-
آنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (پس .) 1 - پسوند ساختن قید از صفت : مردانه ، دلیرانه . 2 - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل : مانند، مثل ، لایق ، متعلق به ، منسوب به ، در حال ، در وقت ، به صفت .
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ آن ْ ن َ ] (ع ص ) زن ناله کننده . مُتاعَمه . متوجّعه . || (اِ) بکنایه ، گوسفند ماده . || کنیز.
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) َانه . چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل : مانند.مثل . چون . بطور. بگونه ٔ. لائق . درخور. سزاوار. متعلق به . مال . منسوب به . در حال . در وقت . بصفت . هر یک :مستانه : اندرین بود که از مستی و از غایت ش...
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (هندی ، اِ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه . || شانزده یک ِ روپیه .
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن ِه ْ ] (ع ص ) بسختی نفس کشنده . نالنده از گرانی بار.
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اَ ن ِه ْ ] (ع ص ) رجل انه ؛مرد حاسد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اَ هِن ْ ] (ع اِ) ج ِ نَهْی یا نِهْی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به معنی غدیر و شبه آن . (از اقرب الموارد). رجوع به نهی شود.
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اَن ْه ْ ] (ع مص ) انوه . خمیدن از گرانی . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خمیدن از ثقل و سنگینی . || حسد کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به انوه شود.
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اِن ْ ن َ هو ] (ع حرف + ضمیر) (از: ان ، از حروف مشبهه + -ه َ، ضمیر مفرد مغایب مذکر) بدرستی که او. بتحقیق که او. (ناظم الاطباء).
-
انه
لغتنامه دهخدا
انه . [ اِن ِ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه ٔ خود که انئید نام دارد قرار داده است . وی پسر ونوس و انخیس است . وی هنگام محاصره ٔ تروا و پس از تصرف شهر بدست یونانیها، با یونانیها مردانه جنگید. پس از اسارت بدست ی...
-
انه
دیکشنری عربی به فارسی
بپايان رساندن , بمرحله نهايي رساندن
-
إِنَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
يقيناً او