کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَلْقَاهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَلْقَاهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را انداخت
-
واژههای همآوا
-
القاح
واژگان مترادف و متضاد
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن، تلقیح
-
القاح
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] 'elqāh آبستن کردن؛ باردار کردن؛ بارور ساختن.
-
القاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)آبستن کردن ، جفت - گیری .
-
القاح
لغتنامه دهخدا
القاح . [ اِ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود. || آبستن گردانیدن . گویند: القح الفحل الناقة؛ یعنی شتر نر شترماده را آبستن کرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). آبستن...
-
جستوجو در متن
-
حقن
لغتنامه دهخدا
حقن . [ ح ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ حقنه . (مهذب الاسماء) : و من احتاج الی ان یجعل الحنظل فی شی ٔ من الحقن القاه فی طبیخ الحقنة صحیحا غیر مکسور. (ابن البیطار).
-
اشراز
لغتنامه دهخدا
اشراز. [ اِ ] (ع مص ) در سختی و ناپسندی انداختن کسی را. یقال : اشرزه اﷲ؛ ای القاه فی مکروه لایخرج منه . (منتهی الارب ). اشرز اﷲ فلاناً؛ اوقعه فی شدة و مهلکة لایخرج منها. (اقرب الموارد).
-
لاحج
لغتنامه دهخدا
لاحج . [ ح ِ ] (اِخ ) جایگاهی است از نواحی مکه : ارقت ُ لب-رق لاح فی بطن لاحج و ارّقنی ذکرالملیحةو الذکرو نامت و لم ارقد لهمی و شقوتی و لیست بما القاه فی حبها تدری .معجم البلدان .
-
اغدار
لغتنامه دهخدا
اغدار. [ اِ ] (ع مص ) تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).تاریک شدن شب : اغدر اللیل ؛ اظلم . (از اقرب الموارد). || سپس گذاشتن شتر و گوسفند را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سبش گذاشتن شتر و گوسفند. (آنندراج ). بجا گذاشتن و رد ...
-
ذویب
لغتنامه دهخدا
ذویب . [ ذُ وَ ] (اِخ ) ابن کلیب الخولانی . صحابی است . و او نخستین کس است از اهل یمن که مسلمانی گرفت و گویند اسود عنسی متنبی وی را به آتش افکند و آتش به وی گزند نرسانید. و صاحب استیعاب گوید: ابن کلیب بن ربیعة الخولانی . کان اول من اسلم من الیمن فسما...
-
علوی سقاف
لغتنامه دهخدا
علوی سقاف . [ ع َ ل َ ی ِ س َق ْ قا ] (اِخ ) ابن سیداحمدبن عبدالرحمان سقاف شافعی ، بزرگ سادات مکه (متوفی به سال 1080 هَ . ق .). او راست : 1- علاج الامراض الردیة بشرح الوصیة الحدادیة. 2- فتح العلوم باحکام السلام . 3- الفوائد المکیة فیما یحتاجه طلبة ال...
-
تقطیر
لغتنامه دهخدا
تقطیر. [ ت َ ] (ع مص ) چکانیدن . (زوزنی ) (دهار). چکانیدن و قطره قطره چکانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقطار آب دارو با قرع وانبیق . (از اقرب الموارد). قطره قطره چکیدن آب و جز آن و به اصطلاح کیمیا جدا کردن به اعانت حرارت مواد فرار...
-
تکویر
لغتنامه دهخدا
تکویر. [ ت َ ] (ع مص ) عمامه در سر بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیچیدن دستار بر سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در هم پیچیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). درپیچیدن هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ...