کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَفَلَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَفَلَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
غروب کرد
-
واژههای همآوا
-
عفلط
لغتنامه دهخدا
عفلط. [ ع َ ف َل ْ ل َ / ع ِ ل ِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ).احمق . (اقرب الموارد). عفلیط. رجوع به عفلیط شود.
-
عفلة
لغتنامه دهخدا
عفلة. [ ع َ ف َ ل َ ] (ع اِ) فنج ماده و آن چیزی است که از شرم زن و شترماده برآید، مانند ادره که در خایه ٔ مردان باشد. (از منتهی الارب ). عفل . رجوع به عفل شود.
-
افلة
لغتنامه دهخدا
افلة. [ اَ ف ِ ل َ ] (ع ص ) ماده شیر باردار. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عمرو
لغتنامه دهخدا
عمرو. [ ع َم ْرْ ] (اِخ ) ابن أیهَم بن افلت . رجوع به عمرو تغلبی شود.
-
عدی
لغتنامه دهخدا
عدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عدی بن افلت . رجوع به عدی بن افلت شود. || نسبت است به عدی بن جندب . رجوع به عدی بن جندب شود. || نسبت به عدی بن اسامةبن مالک بن بکربن حبیب است . رجوع به عدی بن اسامة شود. (از لباب الانساب ج 2 ص 127).
-
جریعة
لغتنامه دهخدا
جریعة. [ ج ُ رَ ع َ ] (ع اِ مصغر) مصغر جرعه . آشام اندک .- امثال : افلت فلان جریعةالذقن او بجریعةالذقن او بجریعاتها ؛ یعنی بقیه ٔ جان او به دهانش رسید و سپس آن نجات یافت . این مثل در حق شخصی گویند که قریب بهلاک باشد و بعد از آن نجات یابد. (از منتهی ...
-
عمرو تغلبی
لغتنامه دهخدا
عمرو تغلبی . [ ع َ رِ ت َ ل ِ ] (اِخ )ابن أیهَم بن افلت تغلبی . شاعر و از نصارای تغلب درعصر اول اسلام بود و در الجزیرة سکونت داشت . وی معاصر اخطل بود و اشعار بسیاری نیز دارد. نام او را «عمیر» نیز دانسته اند. (از الاعلام زرکلی از سمط اللاَّلی ص 184 و...
-
افلات
لغتنامه دهخدا
افلات . [اِ ] (ع مص ) فوت شدن چیزی . || گذاشتن . || فوت کردن . لازم و متعدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بجستن و بجهانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برستن و برهانیدن . (المصادرزوزنی ). جستن . انفلات . (یادداشت مؤلف ) : فلایومن علی من ...
-
املاق
لغتنامه دهخدا
املاق . [ اِم ْ م ِ ] (ع مص ) نرم و تابان گردیدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گم شدن و گذشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). غایب و ناپدید گشتن . (ناظم الاطباء). گویند املق [ انملق ] منی ؛ ای افلت . (از منتهی الارب ). و رجوع به ا...
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء. (اقرب الموارد). || برگ فروریخته از درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
انحصاص
لغتنامه دهخدا
انحصاص . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) رفتن ، یقال : انحص الشعر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریزیده شدن موی . (تاج المصادر بیهقی ). ریخته و پراکنده شدن موی . (از اقرب الموارد). || بریده شدن دنب ، یقال : انحص الذنب . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بریده...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سعد حجوری . وی منسوب است به حجور که نام قبیله ای است از همدان و از شعراء آن قبیله میباشد و در باب جنگ ابی الهندام گوید:ان افلت النوم فلا ممات هیهات هیهات هیهات لا مخلص له ولا انفلات الیوم حتی حضر المیقات قحطان احیاء لنا اموات...