کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَزّاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عزا
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . عزاء ] 1 - (مص ل .) شکیبایی کردن . 2 - (اِمص .) صبر و شکیبایی ، شکیبایی در مصیبت . 3 - سوگواری . 4 - (اِ.) در فارسی به معنای سوگ ، ماتم .
-
آزا
لغتنامه دهخدا
آزا. (اِ) در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است .
-
اذا
لغتنامه دهخدا
اذا. [ اِ ] (ع حرف ربط) چون . وقتی . (غیاث اللغات ). || پس . (غیاث اللغات ). و تکون للمفاجاةو لغیرها. (منتهی الارب ). ناگاه . (غیاث اللغات ). || و قد تکون زائدة نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27)؛ ای حتی اتوا. (منتهی الارب ).
-
اذاً
لغتنامه دهخدا
اذاً. [ اِ ذَن ْ ] (ع ق ) فاذاً. آنگاه : ام لهم نصیب من الملک فاذاً لایؤتون الناس نقیراً. (قرآن 53/4)؛ نه که مر ایشان راست بهره از پادشاهی دنیا که آنگاه ندادند مردم را مقدار پشت خرما. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 774).
-
ازا
لغتنامه دهخدا
ازا. [ اَ ] (اِ) رجوع به آزا شود. || در فرهنگ شعوری بنقل از وسیلةالمقاصدمصطکی و ژاژ آمده است . گمان میکنم ازوا و ازوی باشد و ژاژ هم وُژ و وج باشد.
-
ازء
لغتنامه دهخدا
ازء. [ اَزْءْ ] (ع مص ) سیر کردن گوسپندان بچرانیدن . سیر چرانیدن گوسپندان : اَزَاءَ الغنم . (منتهی الارب ). || بددل و ترسان شدن از کاری آغازیده و بازماندن از آن . بددل شدن و بازماندن از حاجت : اَزاءَ عن الحاجة. (منتهی الارب ).
-
اضا
لغتنامه دهخدا
اضا. [ اَ ] (ع اِ) اَضی ̍. ج ِ اَضاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به اضاة شود.
-
عزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عزاء] 'azā ۱. اندوه شدید بر اثر مرگ کسی؛ سوگ؛ ماتم.۲. (اسم مصدر) عزاداری کردن؛ سوگواری.
-
عِزّاً
فرهنگ واژگان قرآن
نيرو و شوکت و آسيبناپذيري(در اصل کلمه عزت به معناي نايابي است ، وقتي ميگويند فلان چيز عزيز الوجود است ، معنايش اين است که به آساني نميتوان بدان دست يافت ، و عزيز قوم به معناي کسي است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف ساير افراد قوم ،...
-
اِزا
لهجه و گویش بختیاری
ezâ عزا.
-
جستوجو در متن
-
حذا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حذاء] [قدیمی] hezā ۱. ازا؛ برابر.۲. روبهرو.
-
ازارود
لغتنامه دهخدا
ازارود. [ اَ / اِ ] (اِخ ) آزارود. ماوراءالنهر. (برهان ) (سروری ) : ازارود را ماوری النهر دان . فردوسی .و بتخفیف ازا. - سیب ِ ازا ؛سیب ماوراءالنهر. (آنندراج ).
-
با
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (حراض .) 1 - همراه . 2 - در مقابل ، در ازا. 3 - بعلاوه . 4 - برای عطف می آید و به جای «و» می نشیند. 5 - دربارة ، نسبت به .
-
از
لغتنامه دهخدا
از. [ اَزز ] (ع مص ) اَزاز. ازیز. جستن رگ . جهش رگ . || سخت جوشیدن دیگ . بجوش آمدن .(منتهی الارب ). برجوشیدن دیگ . (تاج المصادر بیهقی ): ازت القدر. || بهم درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آمیختن با زن . || سخت دوشیدن ماده شتر. || آب ریختن . || جوشانی...
-
ورارود
لغتنامه دهخدا
ورارود. [ وَ ] (اِخ ) ماورأالنهر است و آن ملکی است مشهور. (برهان ) (انجمن آرا).ممالکی که در آنطرف رود آمویه واقع شده و به تازی ماوراءالنهر گویند. (ناظم الاطباء). ورزرود. (انجمن آرا). ورازرود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسدی گوید: ورارود ماوراءالن...