کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَرْضُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَرْضُ
فرهنگ واژگان قرآن
زمين
-
واژههای مشابه
-
ارض
واژگان مترادف و متضاد
۱. بر، خاک، زمین ۲. سرزمین، قلمرو، کشور، ملک، ناحیه ≠ بحر، سما
-
ارض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arz زمین.〈 ارض اقدس: [قدیمی، مجاز] شهر مشهد. Δ به مناسبت وجود آرامگاه علیبن موسیالرضا.〈 ارض موعود: [مجاز] سرزمین کنعان؛ فلسطین. Δ به مناسبت اینکه حضرت موسی به بنیاسرائیل وعدۀ بازگشت به آنجا را داده بود.
-
ارض
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) زمین .
-
آرض
لغتنامه دهخدا
آرض . [ رَ ] (ع ن تف ) سزاوارتر. شایسته تر. اَلْیَق . اجدر. احری ̍. اولی ̍.
-
ارض
لغتنامه دهخدا
ارض . [ اَ ] (ع اِ) زمین . (منتهی الأرب ). زمی . غبرا. ام ّآدم . ام صبّار. ام عبید. ام کفاة. ابن حلاوة. || خاک . وآن مؤنث و اسم جنس است . (منتهی الأرب ). ج ، ارضون ، ارضین ، ارضات ، اُروض ، اراض ، اراضی . (مهذب الاسماء). و بعضی ارض را جمع بدون واح...
-
ارض
لغتنامه دهخدا
ارض . [ اَ ] (ع مص ) گیاهناک شدن زمین . || زکام گرفتن . مزکوم ، زکام زده شدن . || موریانه زدن (چوب ). ریونجه خورده شدن چوب . (تاج المصادر بیهقی ). || ریمناک و فاسد شدن (قرحه ). تباه شدن ریش . (زوزنی ). تباه شدن جراحت به ریم . || پاک شدن . || پاکیزه ش...
-
ارض
لغتنامه دهخدا
ارض . [ اَ رَ ] (ع اِ) خوره . واحد آن : ارضة. (مهذب الاسماء). موریانه . ریونجه .
-
ارض
لغتنامه دهخدا
ارض . [ اَ رَض ض ] (ع ص ) نشسته که از جای نجنبد. (منتهی الأرب ).
-
ارض
دیکشنری عربی به فارسی
خاک , زمين , سطح زمين , کره زمين , دنياي فاني , سکنه زمين , با خاک پوشاندن , ميدان , زمينه , کف دريا , اساس , پايه , بنا کردن , برپا کردن , بگل نشاندن , اصول نخستين را ياد دادن(به) , فرودامدن , بزمين نشستن , اساسي , زمان ماضي فعلدنءرگ , خشکي , سرزمين...
-
ناف ارض
لغتنامه دهخدا
ناف ارض . [ ف ِ اَ ] (اِخ ) کنایه از مکه ٔ معظمه است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از رشیدی ). ناف زمین . ناف خاک . ناف عالم . مکه ٔ معظمه و خاک کعبه . (ناظم الاطباء). ناف زمین . ناف خاک . ناف عالم . قدما بر آن بودند که مکه در مرکز زمین واقع است . (حاشی...
-
ارض اقدس
لغتنامه دهخدا
ارض اقدس . [ اَض ِ اَ دَ ] (اِخ ) لقب مشهد رضا علیه السلام : امام قلی میرزا را با شاهرخ میرزا به ارض اقدس آوردند و برادران را در مشهد مقدس ، علیقلی خان مقتول و شاهرخ میرزا... مخفی در ارگ مشهد مقدس محبوس ساخته خبر قتل او را منتشر ساختند. (مجمل التواری...
-
ارض حسان
لغتنامه دهخدا
ارض حسان . [ اَ ض ُ ح َس ْ سا ](اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آن را حسان نیز گویند.
-
ارض روم
لغتنامه دهخدا
ارض روم . [ اَ ض ُ ] (اِخ ) قالی قلا. ارزروم . ارزن الروم . ارزنةالروم . ولایتی است در ترکیه (عثمانیه ) در آسیا شامل قسم اعظم ارمنستان ترکیه . حد شمالی آن بایزید و طرابزون وحد شرقی مستملکات روسیه و شهرهای ایران و حد جنوبی کردستان و بتلیس و دیار بکر و...