کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَرْحَمُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیرحمت
لغتنامه دهخدا
بیرحمت . [ رَ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رحمت ) که بخشایش ندارد. || بیرحم . بی شفقت . نامهربان : این سعدالدین بیرحمتی بود ناجوانمردی . (المضاف الی بدایع الازمان ص 45).بیرحمتم اینچنین چه ماندی ارحم ترحم مگر نخواندی . مولوی .رجوع به رحمت شود.
-
غالب القطان
لغتنامه دهخدا
غالب القطان . [ ل ِ بُل ْ ق َطْ طا ] (اِخ ) در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز در باب 31 در ذکر مناجات و دعای عمر آرد: «قال حدثنا غالب القطان قال قال عمربن عبدالعزیز: «اللهم ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنی فان رحمتک وسعت کل شی ٔ و انا شی...
-
اﷲ خیر حافظاً
لغتنامه دهخدا
اﷲ خیر حافظاً. [ اَل ْ لا هَُ خ َ رُن ْ ف ِ ظَن ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه )مأخوذ است از آیه ٔ فاﷲ خیر حافظاً و هو ارحم الراحمین (قرآن 64/12)؛ یعنی اﷲ خود به است بنگهبانی و او مهربانتر مهربانان است . (کشف الاسرار ج 5 ص 96). در فارسی در مقام دعا برای حفاظت ...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد الاصبهانی ، مولی عبداﷲبن جعفر الهاشمی . سلیمان بن احمد از او روایت دارد. ابونعیم بنقل از سلیمان بن احمد بنقل از اسحاق بوسایطی از رسول اکرم (ص ) آرد که فرمود: ارحم من فی الارض یرحمک من فی السماء. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص ...
-
ذوالمناقب
لغتنامه دهخدا
ذوالمناقب . [ ذُل ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) لقب محمدبن محمدبن القاسم بن احمدبن خدیو الاخسیکتی . و یاقوت بجای اخسیکتی اخسیکاتی و بدل ذوالمناقب ابن ابی المناقب آورده است و گوید: کنیت او ابوالوفاء و معروف به ابن ابی المناقب است . وی امام در لغت و ادیبی فاضل و ...
-
ایلاوس
لغتنامه دهخدا
ایلاوس . [ وُ ] (معرب ، اِ) بلغت یونان قسمی از قولنج است و آن مهلک میباشد. (برهان ) (آنندراج ). بیونانی ئیلئوس . (اشتینگاس ). انسداد روده ها در نتیجه ٔ یک آماس ، قولنج روده ای . (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از قولنج است . لکن در روده های بالائین افتد و ...
-
صلاة حاجت
لغتنامه دهخدا
صلاة حاجت . [ ص َ ت ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نماز حاجت . نمازی که خواندن آن بهنگام درخواست حاجتی از خدا سنت است . مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در مشکاة در باب تطوع ،از عبداﷲبن ابی اوفی آرد که رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم فرمود: کسی را که حاجت...
-
اخصب
لغتنامه دهخدا
اخصب . [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خِصب . فراخ تر. اَرْهَم . اَمرَع .- امثال :اخصب من صبیحة لیلةالظلَمة ؛ وذلک انّه اصابت النّاس ببغداد لیلة ریح جأت بما لم تأت به قطّ و ذلک فی ایّام المهدی فالقی ساجداً و هویقول اللهم ّ احفظنا واحفظ فینا نبی...
-
اکرم
لغتنامه دهخدا
اکرم . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) گرامی تر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : مصباح امم امام اکمل مفتاح همم همام اکرم . خاقانی .چون باریتعالی او را از اکرم نفوس در مناقب و مفاخر شناخت لاجرم ... مقدر ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 458). || بخشنده تر. (یادداشت مؤلف...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن هارون بن علی بن یحیی بن ابی منصور المنجم . مکنی به ابوالفتح منجم . یاقوت گوید: او یکی از کسانی است که در طرق آداب ، راه و رسم پدران خویش سپرد و براهنمائی روش و سیرت آنان بفضائل هر فنی راه یافت . ابوعلی تنوخی در نشوا...
-
برسیدن
لغتنامه دهخدا
برسیدن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص ) رسیدن . وصل . (یادداشت مؤلف ) : میوه اش نارسیده می برسدزانکه بی برگ بر سر راه است . امامی هروی . || نائل شدن . واصل شدن : نه غلط کردم آنکه دانائیست برسیده بهر مراد و هواست . مسعودسعد. || بلوغ . (یادداشت مؤلف ). || ...
-
حافظ
لغتنامه دهخدا
حافظ. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفظ. نگاهدارنده . نگاهدار. نگهدار. نگهبان . (مهذب الاسماء). گوشدار. دارنده . بازدارنده . حفیظ (در همه ٔ معانی ). حارس . رقیب . مُقاعد. قعید. واقی . صائن . حامی . مسیطر. (منتهی الارب ). ج ، حفظة، حفاظ، حافظون ، حافظین...
-
منعم
لغتنامه دهخدا
منعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مالدار و نعمت دهنده . (آنندراج ). آنکه احسان و نیکویی می کند و نعمت دهنده و کریم و نیکوکار و جوانمرد و سخی و باهمت . (ناظم الاطباء). صاحب نعمت . (از اقرب الموارد) : وین عید همایون به تو بر، فرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو ...
-
حکمت
لغتنامه دهخدا
حکمت . [ ح ِ م َ ] (ع اِمص ) حکمة. دانایی . علم . (تعریفات ). دانش . (مقدمةالادب ) (دهار). دانشمندی . عرفان . معرفت : جهان سربسر حکمت و عبرت است چرا بهره ٔ ما همه غفلت است . فردوسی .مقهور به حکمت شود این خلق جهان پاک زیرا که حکیم است جهانداور قهار. ن...
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص َ ] (ع مص ، اِمص ) شکیبیدن . شکیبایی . شکیبایی کردن . پائیدن . نقیض جزع . و در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: صبر بفتح و سکون بابمعنی شکیبائی است . سالکان گفته اند: تصبر واداشتن نفس است بر مکاره و تجرع مرارت ؛ یعنی اگر آدمی صبر رامالک نبود بایست ...