کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَرِنِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَرِنِي
فرهنگ واژگان قرآن
نشانم بده
-
واژههای مشابه
-
ارنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) [عربی] 'areni بنمایان مرا: ◻︎ با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی اَرِنیگوی به میقات بریم (حافظ: ۷۴۸)، ◻︎ چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جوابِ لنترانی (؟: لغتنامه: لنترانی). Δ اشار...
-
ارنی
لغتنامه دهخدا
ارنی . [ اَ رِ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) (از: اَرِ + نَ + ی ) بنما مرا. و این اشارت است بقصه ٔ موسی علیه السلام : قال رب ارنی انظر الیک (قرآن 143/7)؛ گفت موسی (ع ) ای پروردگار من بنما مرا دیدار خود تا ببینم بسوی تو، قال لن ترانی (قرآن 143/7)؛ فرمود ...
-
ارنی
لغتنامه دهخدا
ارنی . [ اُ رَ نا ] (ع اِ) اُرانی . دانه ای که شیر را پنیر می گرداند. (منتهی الارب ).
-
ارنی طرنک
لغتنامه دهخدا
ارنی طرنک . [ اُ طُ رَ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به اُردک پوز شود.
-
جستوجو در متن
-
arni
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرنی
-
ernie
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارنی
-
قیصری
لغتنامه دهخدا
قیصری . [ ق َ / ق ِ ص َ ] (ص نسبی ) منسوب به قیصر. سلطنتی . پادشاهی . (فرهنگ فارسی معین ) : درخت ترنج از بر و برگ رنگین حکایت کند کله ٔ قیصری را. ناصرخسرو.عقل و دین و ملک و دولت باید، ارنی روزگارکی دهد هرخوک و خر را ره به قصر قیصری ؟سنایی .
-
ایمن
لغتنامه دهخدا
ایمن . [ اَ م َ ] (اِخ ) موضعی است .(منتهی الارب ). نام بیابانی است که موسی علیه السلام در آن گوسپندان می چرانید. (مؤید الفضلا) : شبان وادی ایمن گهی رسد بمرادکه چند سال بجان خدمت شعیب کند. حافظ.با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم همچو موسی ارنی گوی ب...
-
لن ترانی
لغتنامه دهخدا
لن ترانی . [ ل َ ت َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) هرگز نبینی مرا. مأخوذ از آیه ٔ: و لما جاء موسی ̍ لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب اءَرنی اءَنظر اًِلیک ، قال لن ترانی و لکن اءَنظر اًِلی الجبل ... (قرآن 143/7). هرگز نخواهی دید مرا ومجازاً به معنی خودستائی باشد. (غ...
-
دانا شدن
لغتنامه دهخدا
دانا شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عالم شدن . دانشی شدن . دانشمند شدن . تفقه . (ترجمان القرآن ) : مرد دانا شود ز دانا مردمرغ فربه شود بزیر جواز. ناصرخسرو.شمس چون پیدا شود آفاق ازو روشن شودمرد چون دانا شود دل در برش دریا شود. ناصرخسرو.گرقابل فرمانی دانا...
-
کهپایه
لغتنامه دهخدا
کهپایه . [ ک ُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کوه پایه . (فرهنگ فارسی معین ) : بیند از بس چشم نخجیر و بناگوش تذرودشتها پرنرگس و کهپایه ها پرناردان . فرخی .برکشیدند به کهساره ٔ غزنین دیبابرنوشتند ز کهپایه ٔ غزنین ملحم . فرخی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).تا ...
-
اگرنه
لغتنامه دهخدا
اگرنه . [ اَ گ َ ن َ ] (حرف ربط مرکب ) کلمه ٔ شرط که در نفی استعمال کنند. (ناظم الاطباء). و الا. لو لا. (یادداشت مؤلف ). بصورت های «گرنه ، ارنه ، اگرنی ، گرنی ، ارنی »نیز آید به معنی و الا، وگرنه . (فرهنگ فارسی معین ). به معنی «الا نه » و «ورنه » (ا...