کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَدْرِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَدْرِي
فرهنگ واژگان قرآن
می دانم (در جمله َإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ ":من چه می دانم ...)
-
واژههای مشابه
-
ادری
لغتنامه دهخدا
ادری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از درایت . داناتر. بدرایت تر. آگاه تر : فالعقل فن واحدو طریقه ادری و ارصد والجنون فنون .- امثال :صاحب البیت (یا اهل البیت ) ادری بما فی البیت .
-
مَا أَدْرِي
فرهنگ واژگان قرآن
نمي دانم
-
لا ادری
دیکشنری فارسی به عربی
مجهول
-
جستوجو در متن
-
audrey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آدري
-
Idria columnaris
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادری ستالیس
-
مجهول
دیکشنری عربی به فارسی
بي نام , داراي نام مستعار , تخلصي , لا ادري , ناشناخته , مجهول , ناشناس , گمنام , بي شهرت , نامعلوم
-
طمش
لغتنامه دهخدا
طمش . [ طَ ] (ع اِ) مردم . گویند: ما ادری ای الطمش هو؛ ای ای ّ الناس ؛ یعنی ندانم که چه مرد است او. ج ، طموش . گویند: وحش و لا طمش من الطموش . (منتهی الارب ).
-
برساء
لغتنامه دهخدا
برساء. [ ب َ ] (ع اِ) مردم . (آنندراج ) (منتهی الارب ). براساء. || ما ادری ای البرساء او ای البراساء هو؛ ندانم او چه کس است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به براساء شود.
-
تسقیع
لغتنامه دهخدا
تسقیع. [ ت َ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): ما ادری این سَقَعَ و سَقَّع؛ ای این ذهب . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نمیدانم کجا رفت . (ناظم الاطباء).
-
طبش
لغتنامه دهخدا
طبش . [ طَ ] (ع اِ) مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طمش مثله و منه : ما فی الطبش مثله . و ما ادری ای ّالطمش هو؛ ای ای الناس هو و کذا ای الطبش هو. (منتهی الارب ).
-
لاادری
لغتنامه دهخدا
لاادری . [ اَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: حرف لا و صیغه ٔ متکلم وحده ٔ اَدری ) به معنی ندانم ، نمیدانم . و آن کلمه ای است که در عقب بیتی یاقطعه ای از شعر گذارند آنگاه که گوینده را ندانند.
-
ارصد
لغتنامه دهخدا
ارصد. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رصد. ارقب . چشم داشته تر : انّی لامن ُ من عدوّ عاقل و اخاف خِلّاً یعتریه جنون فالعقل فن واحد و طریقه ادری و ارصد و الجنون فنون .