کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَحْيَاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَحْيَاء
فرهنگ واژگان قرآن
زنده ها
-
واژههای مشابه
-
احیاء
فرهنگ واژههای سره
زندگان، زنده داری، زنده کردن
-
احیاء
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (ص .) جِ حی . 1 - زندگان . 2 - قبیله ها، خاندان ها.
-
احیاء
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) زنده کردن . 2 - آباد کردن زمین .3 - (مص ل .) شب را به عبادت گذرانیدن . 4 - شب زنده داری کردن . 5 - (اِمص .) زندگی .
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اَح ْ ] (اِخ ) آبی است که جنگ عبیدةبن حارث فرستاده ٔ پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله بدانجا روی داد. و آن در فرودسوی ثنیةالمرة واقع است . (معجم البلدان ). و رجوع بامتاع الاسماع مقریزی جزء اول ص 52 شود.
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اَح ْ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مصرمنسوب به بنی خزرج . (منتهی الارب ). قریه هائی است واقع در کنار نیل از جهت صعید که آنها را احیاء بنی خزرج گویند و آن شامل حی ّ کبیر و حی ّ صغیر است و بین آنها و فسطاط قریب ده فرسنگ مسافت است . (معجم البلدان )...
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اَح ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَی ّ. زنده ها. زندگان : و لا تحسبن َّ الذین قُتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل اَحیاءٌ عند ربهم یُرزقون . (قرآن 169/3).به قسطنطین برند از نوک کلکم حنوط و غالیه ، موتی و احیا. خاقانی .|| قبیله ها. قبائل : بفرمودش طلب کردن و ...
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اِح ْ ] (ع مص ) اِحیا. زنده گردانیدن . زنده کردن : و تواتر دخلها و احیاء اموات و ترفیه ایشان به عدل متعلق است . (کلیله و دمنه ).از مثال شه امید مرده ٔ من زنده گشت روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین . خاقانی .احیای روان مردگان رابویت نفس مسیح...
-
احياء
دیکشنری عربی به فارسی
يادبود , مجلس تذکر , مجلس يا جشن يادبود , احيا , تجديد , تمديد , استقرارمجدد , تقويت
-
احیاء
دیکشنری فارسی به عربی
صحوة
-
احیاء کردن
فرهنگ واژههای سره
زنده کردن
-
احیاء کردن
لغتنامه دهخدا
احیاء کردن . [ اِح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احیا کردن . زنده کردن : چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا. خاقانی .|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کردن زمین و جز آن . دایر کردن .
-
جستوجو در متن
-
revivescence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
احیاء