کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَجَّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
أَجَّ
معنی
اِضْطَرَمَ / اِلْتَهَبَ
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَجَّ
دیکشنری عربی به فارسی
اِضْطَرَمَ / اِلْتَهَبَ
-
واژههای مشابه
-
اج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'a(o)j ۱. کدو؛ هر نوع کدو.۲. کدوی بزرگ میانتهی که در آن چیزی میریختند؛ کدوی تنبل.۳. کوزهای به شکل کدو.
-
tread element
آج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] هریک از بخشهای مجزای نقش رویه، با شکلهای هندسی مختلف، مانند دنده یا نوار، که با شیار از یکدیگر جدا شدهاند و درمجموع، نقش رویه را تشکیل میدهند
-
اج
فرهنگ فارسی معین
( اَ) ( اِ.) کدو.
-
آج
لغتنامه دهخدا
آج . (اِ) آز. خواهش . تمنا. طمع.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ ] (حرف ) در تعریب بدل «ََ-ه » (با هاء غیرملفوظ) آید: بنفسج ، بنفشه . نشاستج ، نشاسته . روزنامج ، روزنامه و غیرها.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ ََ-ج ْ / َِ-ج ْ ] (پسوند/حرف ) مزید مؤخری است در امکنه . صورتی از اگ ، اک ، اه : آبج . اشترج . ایذج . خلج . خیارج . دعنج . رخج . روبنج . سهرج . سیرج . طسفونج (طیسفون ). غورج . فندورج . فهرج . قورج . کذج . کرج . کندانج . مدبج . مستج . مَنْبِج ...
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَ ] (اِ) نوعی از افرا. رجوع به شیردار شود.
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَ / اُ ] (اِ) مطلق کدو را گویند خواه کدوی قلیه و خواه کدوی قلیان و خواه کدوی عسل یا سرکه باشد. (برهان قاطع). || کدوی تنبل .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اَج ج ] (ع مص ) دویدن شترمرغ چنانکه آوازی از بال وی آید. || گذشتن بشتاب . دویدن . (تاج المصادر). || افروختن . || بگناه دلالت کردن . بمعصیت خواندن .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اِ ] (اِ) درختی است که مصرف صنعتی دارد و در جنگلهای ایران هست .
-
اج
لغتنامه دهخدا
اج . [ اُ ] (اِ) رهن و گرو که در ترکی به اماله تلفظ شود. (شعوری ). در جای دیگر این صورت بدست نیامد.
-
tread squirm
کژتابی آج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] واپیچش آج تایر براثر تنشهای غلتشی که به افزایش مقاومت غلتشی و رفتگی تایر منجر میشود
-
delugger
آجبَردار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] وسیلهای برای برداشتن آجهای رویه، پیش از سابزنی