کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَثَر قَدِيم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اثر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایز، پی، جایپا، ردپا، رد، نشان، نشانه ۲. تاثیر، خاصیت، فایده، واکنش، ۳. تالیف، تصنیف، نوشته، ۴. پی، رد، رگه، نشان، نشانه، ۵. فعل، نقش، ۶. حاصل، نتیجه ۷. معلول
-
اثر
فرهنگ واژههای سره
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآی
-
أَثَرِ
فرهنگ واژگان قرآن
اثر-جاي پا
-
اثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آثار] 'asar ۱. نشان؛ علامت.۲. جای پا؛ نشان قدم.۳. آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند.۴. [قدیمی] حدیث و خبر.۵. (اسم مصدر) تٲثیر.۶. محصولی که از یک هنرمند باقی میماند.
-
اثر
فرهنگ فارسی معین
(اَ ثَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - نشان و علامت باقی - مانده از هر چیز. 2 - جای پا، نشان قدم . 3 - حدیث ، روایت . 4 - داغ . 5 - تأثیر. 6 - تألیف ، تصنیف . 7 - یادبود.
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج ، اُثور. (منتهی الارب ). پرند شمشیر.
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ] (ع مص ) بر گشنی داشتن . (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده . (منتهی الارب ). || برانگیختن .
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث َ ] (اِخ ) شفیعائی (آخوند...). از متأخرین شعرای شیراز و صاحب دیوانی است حاوی 11000 بیت . وفات او در سال 1113 هَ .ق . به لار بود. (قاموس الأعلام ).
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث َ ] (ع اِ) عقب . ایز. حف ّ. حفف :خرج فی اثره ؛ برآمد پس او. (منتهی الارب ). || نشان . پی . داغ پای . جای پای . نشان قدم : قطع اﷲ اثره ؛ ببرّد خدا نشان قدم او را؛ یعنی برجای مانده و لنج گرداند. (منتهی الارب ). وخاک اثر جبرئیل در میان آن گو...
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث َ ] (ع مص ) بر اثر ماندن . در عقب ماندن . || نقل کردن حدیث . روایت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || برگزیدن .
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اَ ث ِ/ ث ُ ] (ع ص ) آنکه خود را بر اقران برگزیدن خواهد به صفات نیکو. آنکه گزیند چیزهای خوب را برای خود، نه برای یاران .
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اِ ] (ع اِ) جوهر شمشیر.(منتهی الارب ). پرند شمشیر. ج ، اُثور. || بعد. پس . (منتهی الارب ). پی . (مؤید). || روغن خالص . (منتهی الارب ). || نشان . ج ، آثار.
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اُ ] (ع اِ) نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی . || نشانی است در باطن سپل شتر که به آهن کرده میشود تا بدان پی آن شتر گیرند. || روغن خالص . (منتهی الارب ).
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر. [ اُ ث ُ ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی . (منتهی الارب ). آب ِ رو.
-
اثر
لغتنامه دهخدا
اثر.[ اَ ث َ ] (اِخ ) (امیر...) ملکشاهی . صاحب حبیب السیر در احوال حسن صباح آرد: کار اسمعیلیه ترقی تمام گرفت و قلعه ٔ گردکوه و لامسر نیز بتحت تصرف حسن صباح درآمد آنگاه فدائیان جهت قتل علما و نقبا جماعتی که باملاحده تعصب داشتند در اطراف متفرق گشتند و ...