کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَتَاهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
أَتَاهَا
فرهنگ واژگان قرآن
نزد ش(مؤنث) آمد
-
جستوجو در متن
-
نفص
لغتنامه دهخدا
نفص . [ ن َ ] (ع مص ) شتاب گفتن سخن را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کلمه را سریع و تند ادا کردن : نفص بالکلمة؛ اتاها سریعاً. (از اقرب الموارد)؛ اتی بها سریعاً. (از متن اللغة). || دفع کردن چیزی را. (از اقرب الموارد).
-
حبتر
لغتنامه دهخدا
حبتر. [ ح َ ت َ ] (اِخ ) ابن ضباب بن خشرم طهوی . مردی از بنوطهیة است . مذاکرات او با ذوالرمة شاعر عرب در الموشح مرزبانی چ 1343 هَ . ق . ص 180 و 181 یاد شده است . و شاید هم او مقصود راعی شاعر از این شعر باشد:فلما أتاها حبتر بسلاحه مضی غیر مبهور و منص...
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ](اِخ ) ابن احمدبن ابی داود . او این ابیات را از قول یعقوب بن داود انشاء کرد:طلق الدنیا ثلاثاًاطلب زوجا سواهاانها زوجة سوءلاتبالی من اتاها.رجوع به کتاب الوزراء و الکتاب ص 121 شود.
-
غامد
لغتنامه دهخدا
غامد. [ م ِ ] (اِخ ) بقول برخی نام پدر قبیله ای از جهینه و بگفته ٔ برخی از یمن است و در صحاح آمده است :الاهل اتاها علی نأیهابمافضحت قومها غامد.و غامد را نام پدر قبیله ای دانسته است و نام وی عمرو است و در بعض نسخ عمر آمده و صواب نیز همین است . عمر فر...
-
نصر
لغتنامه دهخدا
نصر. [ ن َ ] (ع اِ) یاری . عون . مظاهرت . نصرت . یاری گری . (یادداشت مؤلف ). یاری . نصرت . (ناظم الاطباء). اعانت کسی را بر خصمش . (از متن اللغة). || اعانت مظلوم . (از متن اللغة). || پیروزی . (یادداشت مؤلف ). فتح . نصرت . (ناظم الاطباء). ظفر : تیغ ت...
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َ ] (ع حرف جر) بمعنی از و مرادف «من » که کلمه ٔ مابعد خود را جر میدهد و آن دارای ده معنی میباشد: مجاوزت . (منتهی الارب ) آنندراج ) (از اقرب الموارد). تجاوز. (ناظم الاطباء). مانند: سافرت عن البلد؛ یعنی از شهر مسافرت کردم . (ناظم الاطباء) (از ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن یوسف بن قاسم بن صبیح کاتب ، مکنی به ابوجعفر. وی از اهل کوفه و متولی رسائل مأمون بود و برادر وی قاسم بن یوسف مدّعی بود که از بنی عجل است لکن احمد این دعوی نکرد. مرزبانی گوید: او از موالی بنی عجل بود و منازل بنی عجل بسواد کو...