کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَبْيَضُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ](اِخ ) (الوادی الَ ....) رجوع به وادی الأبیض شود.
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ] (اِخ ) (بحر...) خلیج اقیانوس منجمد شمالی بشمال روسیه از طرف مغرب محدود بشبه جزیره های کلا و از طرف مشرق به کانین و ممتد است از شمال شرقی بجنوب غربی بطول 555 هزار گز و حد اعلای عرض آن 250 هزار گز است .
-
ابيض
دیکشنری عربی به فارسی
سفيد , سفيدي , سپيده , سفيد شدن , سفيد کردن , ماهي نرم باله خوراکي اروپايي , پودر گچ
-
صندل ابیض
لغتنامه دهخدا
صندل ابیض . [ ص َ دَ ل ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندل سفید. طبیعت آن سرد بود در سوم ، درد سر و خفقان گرم را نافع بود و نقرس ضعف معده را سود دارد... و مضر بود به حلق و آواز، و مصلحش نبات است و گلاب . (از اختیارات بدیعی ).
-
حصن ابیض
لغتنامه دهخدا
حصن ابیض . [ ح ِ ن ِ اَب ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی در یمن است از اعمال سنجان و قلعه نباشد. (معجم البلدان ).
-
دریای ابیض
لغتنامه دهخدا
دریای ابیض . [ دَرْ ی ِ اَب ْ ی َ ] (اِخ ) دریای سفید. بحر ابیض . بحر روم . دریای مدیترانه . رجوع به بحرالابیض ذیل بحر و ابیض و دریای مدیترانه در ردیفهای خود شود.
-
رصاص ابیض
لغتنامه دهخدا
رصاص ابیض . [ رَ ص ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلعی . ارزیز. (یادداشت مؤلف ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به رصاص و رصاص اسود و ارزیز و قلعی شود.
-
ذهب ابیض
لغتنامه دهخدا
ذهب ابیض . [ ذَ هََب ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پلاتین . زرسپید.
-
زاج ابیض
لغتنامه دهخدا
زاج ابیض . [ ج ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی زاج سفید و بیونانی خلل القیس [ قلقدیس ] و بهندی بهتگری نامند. ماهیت آن چیزی سفید مایل بزردی و خفیف الوزن و بهترین آن مصری براق شبیه به بزرنیخ بدخشی است که چون در دست بمالند، زود ریزه گردد و پاک...
-
زجاج ابیض
لغتنامه دهخدا
زجاج ابیض . [ زَ / زِ /زُ ج ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مینا. ضریر انطاکی گوید: خون کبک را چون خشک کنند و بسایند و با مسحوق زجاج ابیض که همانا مینا است ، در چشم کشند، سفیدی آن زایل کند. (از تذکره ٔ ضریر: حجل ). رجوع به مینا و زجاج فرعونی شو...
-
فلفل ابیض
لغتنامه دهخدا
فلفل ابیض . [ ف ِ ف ِ ل ِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلفل سفید. رجوع به فلفل سفید و نیز رجوع به فلفل شود.
-
قصر ابیض
لغتنامه دهخدا
قصر ابیض . [ ق َ رُ اَب ْ ی َ ] (اِخ ) از قصرهای حیره است . در فتوح آمده که آن در رقه است و گمان میرودکه از بناهای هارون الرشید باشد. (المعجم البلدان ).
-
اجاص ابیض
لغتنامه دهخدا
اجاص ابیض . [ اِج ْ جا ص ِ اَ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ادرک .
-
ابیض الوجه
لغتنامه دهخدا
ابیض الوجه . [ اَ ی َ ضُل ْ وَج ْه ْ ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن محمد مکنی به ابوالبقاء ملقب بجلال الدین البکری متوفی به سال 952 هَ . ق . مدفون ببکرة الرطلی و او جدّ سادات کنونی مصر است . (از تاج العروس ).
-
ادادای ابیض
لغتنامه دهخدا
ادادای ابیض . [ اَدْ دا ی ِ اَ ی َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اداد و ادادا شود.