کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أرکان الحکومة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
أرکان الحکومة
معنی
پايههاي دولت
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
أرکان الحکومة
دیکشنری عربی به فارسی
پايههاي دولت
-
واژههای مشابه
-
ارکان
فرهنگ نامها
(تلفظ: arkān) (عربی) رکنها ، مبناها ، پایهها ؛ (به مجاز) بزرگان ، اعیان ، کارگزاران و کارگردانان حکومت.
-
ارکان
واژگان مترادف و متضاد
۱. اولیا، بزرگان، کارگزاران ۲. اساس، پایهها، رکنها
-
ارکان
فرهنگ واژههای سره
پایه ها
-
ارکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رکن] 'arkān ۱. = رکن۲. اصول؛ مبانی.۳. افراد مهم؛ بزرگان.۴. [قدیمی] = 〈 ارکان اربعه〈 ارکان اربعه: [قدیمی] مجموع عناصر اربعه (آب، باد، خاک، و آتش).〈 ارکان حرب: (نظامی) [منسوخ] ستاد ارتش.〈 ارکان دولت: بزرگان و س...
-
ارکان
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] ( اِ.) جِ رکن . 1 - پایه ها. 2 - در نماز: تکبیرة الاحرام ، قیام ، رکوع و سجود.
-
ارکان
لغتنامه دهخدا
ارکان . [ اَ ] (اِخ ) آبی است در اجاء، یکی از دو کوه طیی ٔ، بنی سِنبس را. (معجم البلدان ).
-
ارکان
لغتنامه دهخدا
ارکان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) ولایتی است از برمه ٔ انگلیس و آن از جانب شرقی ، از خلیج بنگال بین 16 و 22 درجه و 30 دقیقه ٔ عرض شمالی و بین 92 و 94 درجه ٔ طول شرقی امتداد دارد و در مشرق آن بلاد برمه قرار دارند که سلسله ٔ جبالی آن ها را جدا کرده است . مساح...
-
ارکان
لغتنامه دهخدا
ارکان .[ اَ ] (ع اِ) ج ِ رُکن . مبانی . پایه ها : بحکم تجربت احکام رایش همه ارکان ملک شهریار است . مسعودسعد.چه آستان که چون کعبه بخاکپای رُکبان آن تمسّک سزا و بموافقت و ارکان آن تنسک روا. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 453). || کرانه ٔ قویتر چیزی . (منتهی ال...
-
ارکان
دیکشنری فارسی به عربی
عمود
-
ارکان
واژهنامه آزاد
روستایی است در خراسان شمالی، 15کیلومتری شهرستان بجنورد
-
آرکان
واژهنامه آزاد
(ترکی) آ ر ک ا ن؛ آر به معنی پاک و کان به معنی خون است. اسم ترکی است و کان معرب قان است . در اصل آرقان یا آریقان بوده است. به معنی کسی که سرشت او پاک است و کسی که خون او پاک است.
-
چهار ارکان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - چهار حد جهان : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . 2 - نوعی خیمة چهارگانه .
-
چاربالش ارکان
لغتنامه دهخدا
چاربالش ارکان . [ ل ِ ش ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طبایع اربعه . (آنندراج ):واثق مشو بعمر که درخواب غفلت است آن کس که چاربالش ارکانش متکاست . ظهیر فاریابی (از آنندراج ).|| حرارت و برودت و رطوبت و یبوست . (ناظم الاطباء).