کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أدّي يميناً اليمينَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آدی
لغتنامه دهخدا
آدی . [ دا ] (ع ن تف ) امانت گذارنده تر. راست معامله تر.
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی . [ ] (اِخ ) طرسوسی . از اطباء دوره ٔ فترت بین ابقراط و جالینوس است . رجوع به عیون الانباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 36 شود.
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی . [ اَ دی ی ] (ع ص ) آوند خرد. خیک خرد. یا آوند میانه . خیک میانه . || مرد سبک و چالاک . || مال اندک . || ثوب ادی ؛ جامه ٔ فراخ .یدی ّ. || (اِ) آمادگی : نحن علی اَدی ّالصلوة؛ ما بر آمادگی نمازیم . || ساز. یراق .
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی . [ اَدْ دا ] (اِخ )از اعلام مردان عربست از جمله نام پدر مالک تابعی .
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی . [ اَدْی ْ ] (ع مص ) اَدْو. فریب دادن . فریفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی . [ اُ دَی ی ] (اِخ ) نام جد معاذبن جبل .
-
ادی
لغتنامه دهخدا
ادی .[ اُ دی ی ] (ع مص ) ستبر شدن شیر تا جغرات گردد. (تاج المصادر بیهقی ). بسته شدن شیر یا ماست . (زوزنی ). غلیظ شدن شیر. || بسیار شدن چیزی . || صالح شدن خیک که در آن دوغ زده و مسکه گیرند.
-
أدَّي
دیکشنری عربی به فارسی
دست به … زد , را انجام داد , اقدام به … کرد , را عملي کرد , را تمام کرد (انجام داد)
-
ادی ژه
لغتنامه دهخدا
ادی ژه . [ اِدْ دی ژِ ] (اِخ ) نام قلعه ای به آتّیک (اطیقی ). (ایران باستان ص 2605).
-
ادی شیر
لغتنامه دهخدا
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او راست : 1 - الالفاظ الفارسیة المُعَرَّبة، و آن در بیروت بمطبعةالکاثولیکیه بسال 1908 م . چاپ شده است . 2 - تاریخ کل...
-
أدَّي إلي
دیکشنری عربی به فارسی
منجر شد به , منتهي شد به , رسيد به , ختم شد به , خاتمه يافت به , پايان يافت به , باعث…شد , عامل… شد , انجاميد به , را به وجود آورد , را پديد آورد , راهنمايي کرد به , رساند به , ارشاد کرد به
-
أدّي مُهِمّة
دیکشنری عربی به فارسی
مأموريتي را انجام داد
-
أدي التحية
دیکشنری عربی به فارسی
اداي احترام کرد
-
أدّي إلي إجراءِ تحقيقٍ
دیکشنری عربی به فارسی
منجر به انجام يک تحقيقات شد , منتهي به يک رسيدگي شد
-
أدّي إلي العنفِ
دیکشنری عربی به فارسی
به خشونت گراييد (انجاميد) , به زد و خورد منجر شد (انجاميد)