کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أجري اتصالاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اجری کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) موظف کردن .
-
ابراهیم آجری
لغتنامه دهخدا
ابراهیم آجری . [ اِ م ِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) دو تن از عرفای قرن سوم هجری بدین نام بوده اند، یکی به نام آجری صغیر و دیگری آجری کبیر، و آجری صغیر کنیتش ابواسحاق است .
-
اجری خوار
لغتنامه دهخدا
اجری خوار. [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) راتبه خوار. مُوظّف : به این دونان که اجری خوار دهرندفروناید سر، ارباب هِمم را. شفائی .و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم [ کذا ]. ناصرخسرو.اجری خوار، ضدّ چته و باش...
-
ابوبکر آجری
لغتنامه دهخدا
ابوبکر آجری . [ اَ بوب َ رِ ج ُرْ ری ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبداﷲ یا عبیداﷲ آجری . فقیه و محدث شافعی بغدادی . در اول به بغدادبود و حدیث می گفت ، سپس بمکه شده تا آخر عمر (360 هَ. ق .) بدانجا ببود، وی روایت از ابومسلم کجی و ابوشعیب حرانی و احمدبن یحیی...
-
حبیب آجری
لغتنامه دهخدا
حبیب آجری . [ ح َ ب ِ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حسن بن أبان شود.
-
خط اجری
لغتنامه دهخدا
خط اجری . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حکم انعام و آنرا برات اجری هم گویند. (آنندراج ) : آرزو آید همی نجوم فلک راکز تو ستانند بر زمین خط اجری .امیرمعزی (از آنندراج ).
-
أجري اتّصالاً
دیکشنری عربی به فارسی
تماس گرفت (برقرارکرد) , رابطه برقرار کرد , ارتباط برقرار کرد
-
أجرَي تَأْميناً
دیکشنری عربی به فارسی
بيمه کرد
-
سردر آجری
لهجه و گویش تهرانی
پولدار (سردر خانهاش آجری است)
-
أجري حِواراً مَعَ
دیکشنری عربی به فارسی
گفتگو کرد با , مذاکره کرد با
-
أجرَي اختباراً (خِبْرَة)
دیکشنری عربی به فارسی
آزمايشي کرد , تجربه کرد , امتحان کرد
-
أجري محادَثاتٍ مع ممثّلي…
دیکشنری عربی به فارسی
با نمايندگان … گفتگو (مذاکره) کرد , با فرستادگان … مذاکره نمود
-
آجری بار زدن
لهجه و گویش تهرانی
پُرخوری
-
جستوجو در متن
-
رابطه برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجري اتّصالاً ، أجري اتصالاً
-
ارتباط برقرار کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أجري اتّصالاً ، أجري اتصالاً