کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کرم ا
لغتنامه دهخدا
کرم ا. [ ک َ رَ م ُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر است و 420 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
پانتهآ
فرهنگ نامها
(تلفظ: pānteā) (در اعلام) زن زیبایی از اهالی شوش که زیباترین زن آسیا به شمار میرفت؛ از اسامی باستانی.
-
پانته آ
فرهنگ نامها
نام زیبا ترین زن آسیا در زمان کورش که همسر سردار شوشی که سپاه ایران را مجهز به ارابه های جنگی کرد.
-
نعمت ا
لغتنامه دهخدا
نعمت ا. [ ن ِ م َتُل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان صوفیان بخش شبسترشهرستان تبریز، در 8هزارگزی جنوب غربی شبستر در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع و 810 نفر سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فره...
-
شهد ا
لغتنامه دهخدا
شهد ا. [ ش َ هَِ دَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ) خدا گواه است . گونه ای قسم است . گویا مخفف «شهد اﷲ انه لا اله الا هو» بود. بجای ماشأاﷲ امروزه برای دفع چشم زخم بر آتش می افکنده اند : چون برای سپهر برخوانندشهد اﷲ و دخنه برفکنند.؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی...
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شیخ مظفرالدین علی ، معروف به شیخ فتح اﷲ. از شعرای قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری . وی از مادر، فرزند مولانا جلال الدین دوانی است . در جوانی کسب فضایل و کمالات حکمی و شعری نموده و طبع شعرش بغایت نیکو بود. در ایام طاعو...
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمودبن محمد العمری الانصاری البیلونی . از ادبای حلب بود. در سال 977 هَ . ق . متولد شد و در سال 1070 درگذشت . از او یک دیوان بر تفسیر بیضاوی و رساله ٔ دیگری بنام مجامیع به جا مانده است . (از اعلام زرکلی ص 765).
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن النحاس . شاعری روان طبع و مشهور از مردم حلب بود. از زادگاه خود به سیر و سفر پرداخت و از دمشق و قاهره و حجاز دیدن کردو سپس در مدینه مستقر گردید و جامه ٔ فقر پوشید و درویش شد. در مدینه به سال 1052 هَ . ق . / 1642 م ....
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) شیبانی ، فتح اﷲ خان ، فرزند محمد کاظم ، مکنی به ابوالنصر. در سال 1241 هَ . ق . / 1825 م . متولد شد و بخ سال 1308 هَ . ق . / 1890 م . درگذشت . وی از شاعران توانای دوره ٔ بازگشت است . خاندانش در کارهای لشکری و دیوانی عهد...
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) کاشی . صاحب تفسیر منهج الصادقین وشرح نهج البلاغه ، از شاگردان علی بن حسن زواره ای فقیه و مفسر عهد صفوی است . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 303).
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ )کاتب . امیر علیشیر نوایی نویسد: از جمله ٔ کاتبان بی نظیر مسلم است و جمیع خطوط را از غبار و ثلث و غیرهما به یک قلم مینویسد در غایت خوبی و زیبایی ، و کسی بسیار خوش صحبت است و بسیار اشعار استادان یاد دارد. سلطان صاحب قران ...
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا. [ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) از شعرای قرن نهم هجری و معاصر میر علیشیر نوایی است . نوایی آرد: مولانا فتح اﷲ جوانی است که طبعش در معما خوبست . (از مجالس النفائس چ حکمت ص 252).
-
فتح ا
لغتنامه دهخدا
فتح ا.[ ف َ حُل ْ لاه ] (اِخ ) شیرازی ، حکیم . در حکمت و معرفت صاحب پایگاه ، معاصر و مجالس اکبرشاه و دوست فیضی دکنی بود و در هندوستان درگذشت . این رباعی از اوست :می از خم معرفت چشیدن مشکل وز هستی خویشتن بریدن مشکل تحقیق نکات اهل عرفان آسان اما به حقی...
-
فرج ا
لغتنامه دهخدا
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن شمس الدین جوینی (صاحب دیوان ). وی یکی از چهار فرزند صاحب دیوان بود که به امر ارغون خان مدتی پس از قتل پدرش به سال 683 هَ .ق . به قتل رسید. رجوع به «از سعدی تاجامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ حکمت ص 32 شود.
-
فرج ا
لغتنامه دهخدا
فرج ا. [ ف َ رَ جُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن درویش الحویزی . مورخ ادیب امامی . نسبتش به حویزه است که در میان بصره و خوزستان است . او راست : 1- کتاب الرجال که دو مجلد بزرگ است در تراجم . 2- الغایة، در منطق و کلام . 3- الصفوة، در اصول . 4- تذکرةالعنوا...