کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیین نامه تجدید نظر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آیین نامه تجدید نظر
دیکشنری فارسی به عربی
إِجراءاتُ إعادَة النَّظَرِ
-
واژههای مشابه
-
ایین
دیکشنری فارسی به عربی
دين , نظام
-
نیکآیین
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik āyin) نیک روش ، نیک منش ، نیکو رفتار .
-
هم آیین
لغتنامه دهخدا
هم آیین . [ هََ ] (ص مرکب )دو تن که یک آیین و یک کیش دارند. هم مذهب . هم روش .
-
آیین بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āy(')inbandi = آذینبندی
-
به آیین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] beh[']āy(')in ۱. آیین نیکو.۲. کسی که دین و آیین خوب دارد.
-
funerary cult, burial cult
آیین آمرزش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مراسمی که بستگان متوفی با حضور روحانیان، ضمن تقدیم نثارها، برای شادی روح درگذشته در مقبرۀ وی به جای میآوردند
-
mortuary ritual, mortuary rite
آیین تدفین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] مراسمی آیینی و نمادین که شرکتکنندگان در حین تدفین درگذشتگان و پس از آن به جا میآوردند
-
آیین جمشید
فرهنگ فارسی معین
(نِ جَ) (اِمر.) نام آهنگی از آهنگ های قدیم موسیقی ایرانی .
-
آیین دادرسی
فرهنگ فارسی معین
(نِ رَ) (اِمر.) مقرراتی که در رسیدگی به دعاوی کیفری و حقوقی از طرف دادگاه ها و مأموران دادرسی و اصحاب دعوی باید رعایت شود.
-
آیین بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (حامص .)آراستن شهر هنگام جشن و شادمانی یا برای ورود شخص بزرگی .
-
آیین اکبری
لغتنامه دهخدا
آیین اکبری . [ ن ِ اَ ب َ ] (اِخ ) قوانین و یاسا و دین گونه ای که میرزا ابوالفضل به امر اکبرشاه هندی آورد. || نام کتاب سوم از اکبرنامه .
-
آیین جمشید
لغتنامه دهخدا
آیین جمشید. [ ن ِ ج َ ] (اِخ ) نام نوا و آهنگی است در موسیقی ، منسوب به جمشید پادشاه پیشدادی . || نام لحن دوم از سی لحن باربد. (برهان ).
-
آیین دادرسی
لغتنامه دهخدا
آیین دادرسی . [ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصول محاکمات . (فرهنگستان ).