کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آینه کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آینه کاری
/'āy[e]nekāri/
معنی
زینت دادن سقف یا دیوارهای داخل ساختمان با چسباندن قطعههای کوچک آیینه به شکلهای هندسی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آینه کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āy[e]nekāri زینت دادن سقف یا دیوارهای داخل ساختمان با چسباندن قطعههای کوچک آیینه به شکلهای هندسی.
-
آینه کاری
لغتنامه دهخدا
آینه کاری . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) نشاندن آینه های خرد بر دیوار خانه و سقف آن بنظم و ترتیب خاص ، زینت را.
-
آینه کاری
لهجه و گویش تهرانی
ظاهر سازی
-
واژههای مشابه
-
اینه
لغتنامه دهخدا
اینه . [ ن َ / ن ِ ] (پسوند) صورت قابل تلفظ «ینه » علامت نسبت که در آخر کلمات آید چون : پلاسینه . نرینه . مکینه . عنبرینه . دیرینه و... رجوع به «ینه » شود.
-
آینَّه
لهجه و گویش بختیاری
âyenna آینده.
-
آینه، آینه زانو
لهجه و گویش تهرانی
کاسه زانو
-
نیم آینه
لغتنامه دهخدا
نیم آینه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) در دو بیت زیر از مجیر آمده و معنی آن معلوم نشد و احتمالاً آینه ٔ کوچکی بوده است : ای دلت از نه فلک ساخته نیم آینه وی ز دلت هشت خلد یافته صد میزبان . مجیر.خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان تافت چو نیم آینه جرم مه ا...
-
هفت آینه
لغتنامه دهخدا
هفت آینه . [ هََ ی ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت کوکب باشد که سبعه ٔ سیاره است . (آنندراج ) (برهان ).
-
آینه بندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āy[e]nebandān عمل بستن آیینههای بسیار بر در و دیوار خانه یا جای دیگر هنگام جشن و شادمانی.
-
آینه دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آینهدار› 'āy[e]nedār ۱. آنکه آیینه پیش روی کسی نگه دارد تا چهرۀ خود را در آن ببیند.۲. آرایشگر؛ سلمانی.
-
آینه کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آینهکار› 'āy[e]nekār کسی که شغلش آیینهکاری است.
-
آینه گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āy[e]negun مانند آیینه؛ صاف و روشن مانند آیینه.
-
mirror 1
آینه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] وبگاهی که نسخهبدل یک وبگاه دیگر است و برای کاهش شلوغی شبکه یا سهولت دسترسی به وبگاه اصلی به کار میرود
-
mirror 2
آینه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] سطحی که مقدار زیادی از نور تابیده را بهطور منظم بازمیتاباند