کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هم ایش
دیکشنری فارسی به عربی
اتفاقية
-
ایش گشاس
واژهنامه آزاد
تیره ای از طایفه کیان ارثی بختیاری(تاریخ بختیاری علیقلی خان سردار اسعد)
-
پیش آیش
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) پیش-آیِش:پیش آیند. به جای واژه ی Happening در تئاتر؛ نمایش ساده ای که مردم را به دیدنِ نمایش اصلی فرامی خواند و در پیرامونِ جای نمایش اصلی و زمانی زودتر از آن اجرا می شود.
-
ایش کردن شخم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارض محروثة
-
واژههای همآوا
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع اِ) زندگانی . (منتهی الارب ). حیات حیوانی . (از اقرب الموارد). زیست . زندگی : بر تو در سعادت همواره باز بادعیش تو باد دایم با یار مهربان . منوچهری .چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی در پُرّی و بسیاری . منوچهری .عل...
-
عیش
لغتنامه دهخدا
عیش . [ ع َ ] (ع مص ) زیستن . (از منتهی الارب ).زندگانی کردن . (آنندراج ). زیست و زیست کردن . (از ناظم الاطباء). مَعاش . مَعیش . مَعیشة. عَیشة. عَیشوشة. رجوع به معاش و معیش و معیشة و عیشة و عیشوشة شود.
-
عیش
واژگان مترادف و متضاد
بزم، خوشگذرانی، خوشی، راحت، زندگانی، سرور، سور، شادی، شادیانه، طرب، عشرت، کیف، گذران، لهو، نشاط ≠ عزا، ماتم
-
عیش
فرهنگ فارسی معین
(عَ یا ع ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زندگی . 2 - طعام ، خوراک . 3 - خوشی ، خوش گذرانی ،شادمانی .
-
ایش
لغتنامه دهخدا
ایش . [ اَ ] (ع اِ) مخفف ای شی ٔ؛ به معنی چه چیز است . و ایش حالکم ؛ چگونه است حال شما. (ناظم الاطباء). ایش شأاﷲ؛ هرچه و هرچیز خدا خواهد : قول بنده ایش شأاﷲ کان بهر آن نبود که منبل شو روان . مولوی .چون بگویند ایش شأاﷲ کان حکم حکم اوست مطلق جاودان ...
-
ایش
لغتنامه دهخدا
ایش .(اِ) جاسوس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ).
-
عیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eyš ۱. خوشگذرانی؛ خوشی و شادمانی.۲. [قدیمی] زیستن؛ زندگی کردن.۳. (اسم) [قدیمی] زندگی.۴. (اسم) [قدیمی] طعام؛ خوراک؛ خوردنی.
-
جستوجو در متن
-
fallows
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرو می ریزد، ایش، زمین شخم شده و نکاشته، ایش کردن، شخم کردن، خیش زدن، خیش کشیدن
-
ارض محروثة
دیکشنری عربی به فارسی
زرد کمرنگ , غيره مزروع (زمين) , ايش , زمين شخم شده و نکاشته , باير گذاشته , ايش کردن شخم کردن
-
fallow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چوپان، ایش، زمین شخم شده و نکاشته، ایش کردن، شخم کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، زرد کمرنگ، غیر مزروع، بایر گذاشته