کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آیر
لغتنامه دهخدا
آیر. [ ی ُ ] (ع اِ) ج ِ اَیر.
-
واژههای مشابه
-
ایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَیر] 'ir آلت تناسلی مرد.
-
ایر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - دمل و جوش های ریز با خارش و سوزش بسیار. 2 - آلت تناسلی مرد.
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. (اِ) جوششی باشد ریزه و باخارش و سوزش بسیار و آن را به عربی شری گویند. (برهان ). جوششی باشد ریزه و با خارش و سوزش که بسبب خون به صفرا آمیخته شده بشره را سرخ گرداند و بعربی شری گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). دانه های خرد که بر اندام برآید و خارش و...
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تراشه ٔ سیم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). براده ٔ نقره . (ناظم الاطباء). || هر باد گرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. [ اَ ] (ع اِ) نره . ج ، ایور، آیار، آیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). آلت تناسل . (برهان ) (هفت قلزم ). ذکر و قضیب . (غیاث ). ذکر. (مهذب الاسماء). شرم مرد. قهبلس . زب .(یادداشت بخط مؤلف ). || فرزند نرینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || من یطل...
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. [ اَ ](اِ) آلت تناسل . (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. [ اَی ْی َ ] (ع اِ) سنگ سخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
-
ایر
لغتنامه دهخدا
ایر. [ اَی ْی ِ ] (ع اِ)باد صبا و باد شمال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ایر
لهجه و گویش بختیاری
ir کهیر.
-
ایر
لهجه و گویش تهرانی
آلت مردی
-
واژههای همآوا
-
عیر
لغتنامه دهخدا
عیر. (ع اِ) گروه از سفر بازگردیده (مؤنث آید). (منتهی الارب ). || کاروان شتر که غله کشانند (از این لفظ واحد نیامده است ). (منتهی الارب ). هر ستور خار بارکش از شتر و خر و استر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قافله ٔ خران (مؤنث است )، سپس توسعاً هر قافله ...
-
عیر
لغتنامه دهخدا
عیر. [ ع َ ] (اِخ ) کوهی است به مدینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گویند کوهی است در حجاز. و برخی گویند آن دو کوه سرخ رنگ است که شخص چون در بطن عقیق قرار بگیرد و قصد مکه کند، آن دو کوه در سمت راست وی قرار گیرد، و در سمت چپ او کوه شوران...