کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکومولاتور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آکومولاتور
/'āku(o)mu(o)lātor/
معنی
دستگاهی که مقداری برق برای موقع لزوم در آن ذخیره میشود؛ انباره.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
انباره
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آکومولاتور
فرهنگ واژههای سره
انباره
-
آکومولاتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: accumulateur] (برق) 'āku(o)mu(o)lātor دستگاهی که مقداری برق برای موقع لزوم در آن ذخیره میشود؛ انباره.
-
آکومولاتور
فرهنگ فارسی معین
(کُ مُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاه الکتریکی که می توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و به هنگام لزوم از آن پس گرفت . و آن انواع بسیار دارد مانند آکومولاتور سربی و غیره ، انباره ، خازن برق .
-
جستوجو در متن
-
باتری
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیل، قوه ۲. آکومولاتور، انباره
-
انباره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (برق) 'ambāre دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره میشود؛ آکومولاتور؛ خازن.
-
انباره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رِ) دستگاهی که می توان در آن برق ذخیره کرد و در هنگام لزوم از آن استفاده کرد، آکومولاتور.
-
انباره
لغتنامه دهخدا
انباره . [ اَم ْ رَ / رِ ] (اِ) پر کردن و انباشتن . (از انجمن آرا، ذیل انبار) (آنندراج ، ذیل انبار). || دستگاه الکتریکی که می توان مقداری برق در آن ذخیره کرد و بهنگام لزوم از آن پس گرفت و آن انواع بسیار دارد مانند انباره ٔ سربی و غیره . آکومولاتور. (...
-
ادیسن
لغتنامه دهخدا
ادیسن .[ اِ س ُ ] (اِخ ) توماس اَلوا (1847 - 1931 م .). عالم طبیعی آمریکایی ، متولد به میلان (اُهایو). وی مخترع آلات متعدد الکتریکی و نخستین کسی است که فونوگراف را که قبلاً ش . کرو کشف کرده بود، بساخت . و همچنین وی سازنده ٔ آکومولاتور است . اِدیسن
-
باطری
لغتنامه دهخدا
باطری . (فرانسوی ، اِ) بمعنی دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور تشکیل شده است و برای ذخیره و تولید الکتریسته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار رود. دستگاهی که در حکم مخزن الکتریسته و عبارت از ابزاری الکتروشیمی است . در هر خانه از این دستگاه چند صفحه ٔ ...
-
پر کردن
لغتنامه دهخدا
پر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة. اِمداء.دَعدعة. ادماع . ادساق . دسع. مماداة. مِداء. شَحَط. شحوط. مشحط. زَفت . سَجر. قعز. اک...