کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آکندگی
/'ākandegi/
معنی
انباشتگی؛ پُری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امتلاء، انباشتگی، پری
۲. جمعیت
۳. پرگوشتی ≠ پراکندگی، خلاء
دیکشنری
filling, fullness, repletion, suffusion
-
جستوجوی دقیق
-
آکندگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. امتلاء، انباشتگی، پری ۲. جمعیت ۳. پرگوشتی ≠ پراکندگی، خلاء
-
آکندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ پراکندگی] 'ākandegi انباشتگی؛ پُری.
-
آکندگی
لغتنامه دهخدا
آکندگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) پُری . انباشتگی . امتلاء معده . رودِل . || جمعیت ، مقابل پراکندگی و تفرقه : روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان ).- آکندگی بازو یا ران و جز آن ؛ گوشتناکی او.
-
جستوجو در متن
-
انباشتگی
واژگان مترادف و متضاد
آکندگی، امتلا، پری
-
آگندگی
لغتنامه دهخدا
آگندگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص ) رجوع به آکندگی شود.
-
امتلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: امتلاء] 'emtelā ۱. پر شدن؛ آکنده شدن؛ پُری.۲. پری و آکندگی معده به واسطۀ هضم نشدن غذا.
-
هتیان
لغتنامه دهخدا
هتیان . [ هََ ت َ ] (ع اِمص ) افزونی در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آکندگی و انباشتگی . (ناظم الاطباء).
-
خندلة
لغتنامه دهخدا
خندلة. [ خ َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) پری . آکندگی جسم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
دأض
لغتنامه دهخدا
دأض . [ دَ ءَ ] (ع مص ) فربهی و آکندگی گوشت . (منتهی الارب ). فربهی . پرگوشتی . || بی نقصان بودن پوست . (منتهی الارب ).
-
بظو
لغتنامه دهخدا
بظو. [ ب ُ ووْ ] (ع مص ) فربهی و آکندگی گوشت کسی . (از اقرب الموارد). گویند حظیت المراءة و بظیت ؛ از اتباع است یعنی فربه و آکنده گوشت شد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مِّلْءُ
فرهنگ واژگان قرآن
به اندازه ی آکندگی - به اندازه ی پُری (کلمه ملء به معناي پري ظرف است از چيزي که در آن ريخته باشند . در عبارت "ملء الارض ذهبا" کره زمين ظرفي فرض شده که مالامال از طلا باشد ، پس اين جمله از قبيل استعاره تخييليه ، و استعاره به کنايه است )
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ ُ / پ ُرْ ری ](حامص ) حالت و چگونگی پر. آکندگی . زفتی . مملوی . اِمتلاء. مِلاء. مِلائة. انباشتگی . بَشم . کظة : نیشکری باش ز پُرّی خموش چند زدن چون نی خالی خروش . امیرخسرو.- || امتلاء معده :مرد را چون ممتلی شداز حسد کار افتراست بدمزاجان را ...
-
تحسر
لغتنامه دهخدا
تحسر. [ ت َ ح َس ْ س ُ ] (ع مص ) آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). دریغ خوردن . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). افسوس خوردن . (آنندراج ). تلهف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). افسوس و حسرت خوردن . (فرهنگ نظام ) : و از سر تأسف و تحسر گفت...
-
جد
لغتنامه دهخدا
جد. [ ج ُدد ] (ع اِ) جانب هر چیز. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). جانب و سوی هر چیز است . (تاج العروس ) (از قطر المحیط). || مرد بخت مند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد بزرگ بهره . (از قطر المحیط). جَدّ. (از ذیل اقرب الموارد). جدی . (منتهی الارب ). ج ، ...