کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکنده گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آکنده گوش
معنی
( ~.) (ص مر.) اندرزناپذیر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آکنده گوش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) اندرزناپذیر.
-
آکنده گوش
لغتنامه دهخدا
آکنده گوش . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) اصم ّ. کر. مجازاً، اندرزناپذیر. که پند ننیوشد : فراوان سخن باشد آکنده گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش . سعدی .پریشیده عقل و پراکنده هوش ز قول نصیحتگر آکنده گوش . سعدی .بفریادتا برنداری خروش سخن نشنود مرد آکنده گوش .؟
-
واژههای مشابه
-
گل آکنده
لغتنامه دهخدا
گل آکنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آکنده به گُل . گُل آلود. آلوده به گل : اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل آکنده ست .سعدی (طیبات چ فروغی ص 34).
-
گوشت آکنده
لغتنامه دهخدا
گوشت آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی و آشی است . (آنندراج ). یک قسم طعامی که سنبوسه نیز گویند. || طعامی که از روده ٔ آگنده از گوشت و مصالح پزند. (ناظم الاطباء). گوشت آگند. گوشت آگنده . و رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود. جهودانه . عصیب .
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ākandepahlu بسیارفربه؛ چاق.
-
taxidermist
آکندهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] متخصص آکندهسازی
-
taxidermy 2
آکندهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] فن آکندن پوست جانوران و دباغی کردن و پر کردن و دوختن و آراستن آن، بهنحویکه جانور طبیعی و زنده جلوه کند
-
packed tower, packed column
برج آکنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی شیمی] برج مخصوص جذب یا جداسازی مواد، که برای افزایش سطح تماس، با ذرات ریزی پر میشود و در آن مایعِ درحالریزش و شارۀ بالارونده در مجاورت هم قرار میگیرند
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (ص مر.) سخت فربه .
-
آکنده شدن
لغتنامه دهخدا
آکنده شدن . [ ک َ دَ/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ارتکاح ؛ آکنده شدن استخوان بمغز و تن بگوشت و خوشه بدانه و مانند آن . اکتناز.
-
آکنده کردن
لغتنامه دهخدا
آکنده کردن . [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصمید.
-
آکنده پهلو
لغتنامه دهخدا
آکنده پهلو. [ ک َ دَ/ دِ پ َ ] (ص مرکب ) چرب پهلو. سخت فربه : چرنده ٔ دیولاخ آکنده پهلوتنی فربه میان چون موی لاغر.عنصری .
-
آکنده گردن
لغتنامه دهخدا
آکنده گردن . [ک َ دَ / دِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) ستبرگردن : همه چارپایان بکردار گوربر آکنده ، آکنده گردن ، بزوربگردن بکردار شیران نربسان گوزنان بگوش و بسر.فردوسی .
-
آکنده گوشت
لغتنامه دهخدا
آکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).