کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آکنده
/'ākande/
معنی
۱. پرکردهشده؛ انباشته.
۲. [قدیمی، مجاز] چاق؛ فربه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو
۲. آخور، اصطبل، طویله
۳. سمین، فربه ≠ خالی
دیکشنری
full, replete
-
جستوجوی دقیق
-
آکنده
واژگان مترادف و متضاد
۱. انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ۲. آخور، اصطبل، طویله ۳. سمین، فربه ≠ خالی
-
آکنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آکنیده› 'ākande ۱. پرکردهشده؛ انباشته.۲. [قدیمی، مجاز] چاق؛ فربه.
-
آکنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگنده› 'ākande = طویله: ◻︎ روز به آکنده شدم، یافتم / آخور چون پاتلهٴ سفلگان (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۵).
-
taxidermy 1
آکنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] ویژگی پیکرهای که با پرکردن و دوختن و آراستن پوست دباغیشدۀ جانوران ساخته میشود، بهنحویکه جانور طبیعی و زنده جلوه کند
-
آکنده
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مف .) 1 - انباشته ، پر. 2 - میان از چیزی پُر شده . 3 - پوشیده ، مخفی . 4 - دفن شده . 5 - منقش .
-
آکنده
لغتنامه دهخدا
آکنده . [ ک َ / ک ُ دَ / دِ ] (اِ) جایگاه ستور. آخور. آخُر. اصطبل . پاگاه . پایگاه . طویله : روز به آکنده شدم یافتم آخُرچون پاتله ٔ سفلگان . ابوالعباس .چراگاه اسبان شود کوه و دشت به آکنده زآن پس نباید گذشت . فردوسی (از اسدی ).همه چارپایان بکردار گورب...
-
آکنده
لغتنامه دهخدا
آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) پُر. انباشته . مملو. ممتلی . مکتنز. مشحون . مُختزَن : بایوان یکی گنج بودش [ فرنگیس را ] نهان نبد زآن کسی آگه اندر جهان یکی گنج آکنده دینار بودگهر بود و یاقوت بسیار بود. فردوسی .بفرمای تا اسب و زین آورندکمان و کمند گزین...
-
واژههای مشابه
-
گل آکنده
لغتنامه دهخدا
گل آکنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آکنده به گُل . گُل آلود. آلوده به گل : اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل آکنده ست .سعدی (طیبات چ فروغی ص 34).
-
گوشت آکنده
لغتنامه دهخدا
گوشت آکنده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نام طعامی و آشی است . (آنندراج ). یک قسم طعامی که سنبوسه نیز گویند. || طعامی که از روده ٔ آگنده از گوشت و مصالح پزند. (ناظم الاطباء). گوشت آگند. گوشت آگنده . و رجوع به شعوری ج 2 ص 327 شود. جهودانه . عصیب .
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ākandepahlu بسیارفربه؛ چاق.
-
taxidermist
آکندهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] متخصص آکندهسازی
-
taxidermy 2
آکندهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] فن آکندن پوست جانوران و دباغی کردن و پر کردن و دوختن و آراستن آن، بهنحویکه جانور طبیعی و زنده جلوه کند
-
packed tower, packed column
برج آکنده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی شیمی] برج مخصوص جذب یا جداسازی مواد، که برای افزایش سطح تماس، با ذرات ریزی پر میشود و در آن مایعِ درحالریزش و شارۀ بالارونده در مجاورت هم قرار میگیرند
-
آکنده پهلو
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (ص مر.) سخت فربه .