کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آکده
لغتنامه دهخدا
آکده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف ) مخفف آکنده : بدو زلف ، قاری بعنبر سرشته بدو چشم زهرآکده ذوالفقاری .قطران .
-
واژههای مشابه
-
اکده
لغتنامه دهخدا
اکده . [ اَ ک َدَ ] (اِخ ) نام شهری است که مرکز سامیان بوده . (از ایران باستان ج 1 ص 33). و رجوع به اکاد و اکد شود.
-
اکدة
لغتنامه دهخدا
اکدة. [ اَ ک ِدْ دَ ] (ع اِ) بقیه ٔ چراگاه که گیاه او را چرانیده باشند.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گروه گروه : رأیتهم اکدة. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گروه گروه . فرقه فرقه . دسته دسته . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکا...
-
واژههای همآوا
-
اکده
لغتنامه دهخدا
اکده . [ اَ ک َدَ ] (اِخ ) نام شهری است که مرکز سامیان بوده . (از ایران باستان ج 1 ص 33). و رجوع به اکاد و اکد شود.
-
جستوجو در متن
-
آگده
لغتنامه دهخدا
آگده . [ گ َ دَ / دِ ] (ن مف ) آکده . آکنده . (برهان ). و شاید مصحف آکنده باشد.
-
اکادید
لغتنامه دهخدا
اکادید. [ اَ ] (ع اِ) فرقه فرقه . گویند: رأیتهم اکادید؛ دیدم ایشان را فرقه فرقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قوم فرقه فرقه . (آنندراج ). دسته دسته . گروه گروه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکداد و اکدة شود.
-
اکداد
لغتنامه دهخدا
اکداد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) فرقه فرقه . گویند: رأیت القوم اکداداً؛ دیدم آن قوم را فرقه فرقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکادید و اکدة شود. || قوم اکداد؛ قوم شتابان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قوم شکست خورده . (ا...
-
اغلاق
لغتنامه دهخدا
اغلاق . [ اِ ] (ع مص ) در بستن خلاف فتح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بستن . (از کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات ). دربستن . (المصادر زوزنی ). مقابل گشودن : اغلق الباب ؛ ضد فتحه . والاسم الغلق . و منه : «باب اذا مال للغلق یصرف ». (از اق...