کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آکج
/'ākaj/
معنی
کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
harpoon, hook
-
جستوجوی دقیق
-
آکج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ākaj کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
-
آکج
فرهنگ فارسی معین
(کَ) ( اِ.) چنگک ، قلاب آهنی .
-
آکج
لغتنامه دهخدا
آکج . [ ک َ ] (اِ) قلاب آهنین که سقایان و فقاعیان بدان یخ در یخدان افکنند. یخ گیر. || قلابی بزرگ آهنین بر سر چوبی کرده که بدان کشتی دشمن فراکشیدندی یا مرد از کشتی دشمن ربودندی : بجستند تاراج و زشتیش رابه آکج کشیدند کشتیش را. عنصری .|| علف شیران . زعر...
-
واژههای مشابه
-
اکج
لغتنامه دهخدا
اکج . [ اَ ک َ ] (اِ) میوه ایست کوهی که در تهران زال زالک و در خراسان علف شیران و به تازی زعرور گویند. (از آنندراج ) (از هفت قلزم ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). زعرور. در منتهی الارب چ تهران الج نوشته شده است . (یادداشت مؤلف ). کری .(در تداول مردم...
-
واژههای همآوا
-
اکج
لغتنامه دهخدا
اکج . [ اَ ک َ ] (اِ) میوه ایست کوهی که در تهران زال زالک و در خراسان علف شیران و به تازی زعرور گویند. (از آنندراج ) (از هفت قلزم ) (از برهان ) (از ناظم الاطباء). زعرور. در منتهی الارب چ تهران الج نوشته شده است . (یادداشت مؤلف ). کری .(در تداول مردم...
-
جستوجو در متن
-
آگج
فرهنگ فارسی معین
(گَ) ( اِ.) نک آکج .
-
آگج
لغتنامه دهخدا
آگج . [ گ َ ] (اِ) رجوع به آکج شود.
-
اکح
لغتنامه دهخدا
اکح . [ اِک ِ ] (اِ) خلاب باشد یعنی لای سیاه . (لغت فرس اسدی نسخه کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). اما این ضبط حتماً غلط است و آکج اصل آن است به معنی قلاب یعنی آهن سرکج . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکحج و اکج و آکج شود.
-
آکوج
لغتنامه دهخدا
آکوج . (اِ) میوه ٔ صحرائی . || قلاب . برای هر دو معنی ، رجوع به آکج شود.
-
آکنج
لغتنامه دهخدا
آکنج . [ ک َ ] (اِ) قلابی که بدان یخ در یخدان اندازند. (برهان ). و ظاهراً این کلمه مصحف آکج است .
-
اکخج
لغتنامه دهخدا
اکخج . [ اَ خ َ ] (اِ) اکحج . رجوع به آکج و اکحج و فرهنگ سروری و جهانگیری و انجمن آرا شود.
-
اکحج
لغتنامه دهخدا
اکحج . [ اَ ح ِ ] (اِ) جلاب را گویند و آن دارویی چند است جوشانیده و صاف کرده شده . (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). جلاب باشد. (فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ سروری ). امااکحج که صاحب برهان آنرا جلاب می گوید تصحیف آکج به معنی قلاب است . (یادداشت مؤلف ). و ...