کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آژیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آژیر
/'āžir/
معنی
۱. صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه.
۲. دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد میکند.
۳. [قدیمی] باهوش؛ هوشمند؛ هوشیار؛ زیرک.
۴. [قدیمی] محتاط؛ مراقب: ◻︎ سپه را بیارای و آژیر باش / شب و روز با ترکش و تیر باش (فردوسی: ۴/۲۳۶).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اعلامخطر، بانگ، زنگخطر، هشدار
۲. آگاه، دانا
۳. پرتوان، زورمند، قوی
۴. محتاط، محترز
دیکشنری
alarm, alert, lookout, tocsin, warning
-
جستوجوی دقیق
-
آژیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اعلامخطر، بانگ، زنگخطر، هشدار ۲. آگاه، دانا ۳. پرتوان، زورمند، قوی ۴. محتاط، محترز
-
آژیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اژیر› 'āžir ۱. صدایی خاص و ممتد برای باخبر کردن دیگران از حادثه.۲. دستگاهی که صدا را برای هشدار و تخدیر ایجاد میکند.۳. [قدیمی] باهوش؛ هوشمند؛ هوشیار؛ زیرک.۴. [قدیمی] محتاط؛ مراقب: ◻︎ سپه را بیارای و آژیر باش / شب و روز با ترکش و تیر باش (...
-
alarm
آژیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم مهندسی، قطعات و اجزای خودرو] دستگاهی الکتریکی یا مکانیکی که با ایجاد صدا یا هر نشانۀ دیگر آگاهی و هشدار دهد
-
آژیر
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) زیرک ، محتاط . 2 - قوی ، توانا. 3 - برحذر کننده ، پرهیزگار. 4 - غلبه . 5 - ( اِ.) فریاد. 6 - اعلام خطر. 7 - آماده ، مهیا. 8 - قوت .
-
آژیر
لغتنامه دهخدا
آژیر. (ص ) محتذر. حَذِر. برحذر. محتاط. بپرهیز : کنون باید آژیر بودن ز شیرکه در مهرگان بچه دارند زیر. فردوسی .که برگشت از اینگونه افراسیاب همانا بجنگ تو دارد شتاب سپه را بیارای و آژیرباش شب و روز با ترکش و تیر باش . فردوسی .پراندیشه شد نامجوی از تباک ...
-
واژههای مشابه
-
اژیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) هوشمند، زیرک ، آژیر.
-
اژیر
لغتنامه دهخدا
اژیر. [ اَ ] (ص ) هوشمند. زیرک . فطن . عاقل . (برهان ). دانا. || پرهیزکار. (برهان ). رجوع به آژیر شود.
-
اژیر
دیکشنری فارسی به عربی
تحذير , صفارة الانذار
-
remote alarm
آژیر دوردست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] آژیری که موقعیتی غیرعادی را در انتهای خط انتقال نشان میدهد
-
general emergency alarm
آژیر وضعیت اضطراری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] مجموعهای شامل هفت آژیر کوتاه و یک آژیر بلند که در وضعیت اضطراری عمومی ازطریق سامانۀ آژیر صوتی کشتی به صدا درمیآید
-
واژههای همآوا
-
اژیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (ص .) هوشمند، زیرک ، آژیر.
-
اژیر
لغتنامه دهخدا
اژیر. [ اَ ] (ص ) هوشمند. زیرک . فطن . عاقل . (برهان ). دانا. || پرهیزکار. (برهان ). رجوع به آژیر شود.