کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آژیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آژیده
معنی
(دِ) (ص مف .) آجیده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آژیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) آجیده .
-
آژیده
لغتنامه دهخدا
آژیده . [ دَ / دِ] (ن مف ) آژده . آجیده . آجده . نکنده کرده : ملاف با قلمی ای لباس آژیده بروی کار چو افتاد بخیه ات یکسر.نظام قاری .
-
واژههای مشابه
-
آژیده کردن
لهجه و گویش تهرانی
دندان موشی دوختن
-
جستوجو در متن
-
آژده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مف .) آژیده ، آجیده .
-
قلمی
لغتنامه دهخدا
قلمی . [ ق َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به قلم .- بادنجان قلمی .- شوره ٔ قلمی ؛ شوره ٔ مانند قلم . (ناظم الاطباء).- دماغ قلمی ؛ باریک چون قلم . || نوشته شده با قلم و تحریر شده . (ناظم الاطباء). خطی ، مقابل چاپی .- قلمی شدن و قلمی فرمودن ؛ تحریر شدن و ...
-
آژده
لغتنامه دهخدا
آژده . [ ژْ / ژَ / ژِ دَ / دِ ] (ن مف ) آزده . آجیده . آژیده . آجده . خلیده با چیزی نوک تیز : اندام دشمنان تو از تیر ناوکی مانند سوک خوشه ٔ جو باد آژده . شاکر بخاری .بداغی جگرْشان کنی آژده که بخشایش آرند دام و دده . فردوسی . || مجازاً، خسته . مجروح ....
-
بخیه
لغتنامه دهخدا
بخیه . [ ب َخ ْ ی َ / ی ِ ] (اِ) آجیده و شکاف جامه ای که دوخته باشد. دوخت تنگ و مضبوط. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دوخت با آجیده های دراز وطولانی . شلال . (ناظم الاطباء). کوکی که روی پارچه با دست یا چرخ خیاطی بزنند. (فرهنگ فارسی معین ). دوختن...