کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آژدان کشی آژدان و پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آژدان کشی،آژدان و()
لهجه و گویش تهرانی
دعوایی که به کلانتری بکشد
-
جستوجو در متن
-
زبون کشی
لغتنامه دهخدا
زبون کشی . [ زَ ک ُ ] (حامص مرکب ) زبون کش بودن . زیردست آزار بودن . مظلوم کشی . حق کشی در مورد زیردستان و مظلومان . رجوع به زبونکش شود.
-
canalizations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانالیزاسیون، زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی
-
canalization
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کانالیزه شدن، زه کشی، لوله کشی، مجرا سازی، احدای ترعه و قنات، ابراه سازی، نهرسازی
-
محنت کشی
لغتنامه دهخدا
محنت کشی . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل محنت کش . سختی کشی . تحمل رنج و غم و سختی : جهان از پی شادی و دلخوشی است نه از بهر بیداد و محنت کشی است .نظامی .
-
کشی کنان
لغتنامه دهخدا
کشی کنان . [ ک َ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) خرامان . چمان . خرامان در رفتار : طاوس میان باغ دمان و کشی کنان چنگش چو برگ سوسن و بالش چو برگ نی . منوچهری .رجوع به کش و کشی شود.
-
کشی
لغتنامه دهخدا
کشی . [ ک ُ ] (حامص ) عمل کشتن . حاصل مصدر از کشتن است ولی همواره بصورت ترکیبی بکار می رود. (یادداشت مؤلف ).- آدم کشی ؛ قتل نفس . کشتن انسان .- || خونریزی . جنگ . جدال .- برادرکشی ؛ عمل کشتن برادر.- || همنوع کشی . هم شهری کشی . آنکه را چون برادر ا...
-
سیم کشی
لغتنامه دهخدا
سیم کشی . [ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل اتلاف کننده و مبذر : سیم خدا چون بخدا بازگشت سیم کشی کرد و از آن درگذشت . نظامی .آنکه خود را ز رنج و بیم کشی زرپرستی بود نه سیم کشی .نظامی .
-
خیره کشی
لغتنامه دهخدا
خیره کشی . [ رَ / رِ ک ُ ] (حامص مرکب ) بی جهت و از روی ظلم وستم کشی . بی دلیل کشی . عمل و حالت خیره کش . ضعیف کشی . بی گناه کشی : جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیده ٔ حق بود و برکشنده ٔ ما. خاقانی .از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی زمان...
-
کون کشی
لغتنامه دهخدا
کون کشی . [ کو ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) قرمساقی کون . مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج ). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
سپاه کشی
لغتنامه دهخدا
سپاه کشی . [ س ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) پهلوانی : امیری بود که به مردی و سپاه کشی کس از او بهتر نباشد. (یادداشت مؤلف ).
-
آدم کشی
لغتنامه دهخدا
آدم کشی . [ دَ ک ُ ] (حامص مرکب ) فعل و صفت آدمکش .
-
plumbed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوله کشی، با شاقول ازمودن، لوله کشی کردن، ژرف یابی کردن، عمق پیمودن، عمودیقرار دادن، شاقولی افتادن، با سرب مهر و موم کردن
-
piped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوله کشی، نی زدن، فلوت زدن، صفیر زدن، لوله کشی کردن، با صدای تیز و زیر حرف زدن