کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آپیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آپیون
لغتنامه دهخدا
آپیون . [ آپ ْ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی ِ اُپیُن ) اَپیون . هَپیون . اَفیون . تریاک به استعمال امروز : تلخی و شرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر به آپیون .رودکی .
-
واژههای مشابه
-
اپیون
فرهنگ واژههای سره
جا ندار، نارکوکه
-
اپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] 'apyun = افیون
-
اپیون
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ یو. ] ( اِ.) افیون ، بنگ .
-
اپیون
لغتنامه دهخدا
اپیون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) شیره ٔ مخدِر و مُنوم که از پوست خشخاش گیرند. افیون . هپیون . ابیون . تریاک . مهاتول : چه حال است اینکه مدهوشند یکسرکه پنداری که خوردستند اپیون . ناصرخسرو.بریده میل عدو خنجر تو چون کافورببرده هوش جهان هیبت تو چون اپیون ...
-
واژههای همآوا
-
اپیون
فرهنگ واژههای سره
جا ندار، نارکوکه
-
اپیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] 'apyun = افیون
-
اپیون
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ یو. ] ( اِ.) افیون ، بنگ .
-
اپیون
لغتنامه دهخدا
اپیون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) شیره ٔ مخدِر و مُنوم که از پوست خشخاش گیرند. افیون . هپیون . ابیون . تریاک . مهاتول : چه حال است اینکه مدهوشند یکسرکه پنداری که خوردستند اپیون . ناصرخسرو.بریده میل عدو خنجر تو چون کافورببرده هوش جهان هیبت تو چون اپیون ...
-
جستوجو در متن
-
پیون
لغتنامه دهخدا
پیون . (اِ) افیون . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). اپیون . هپیون . (ناصرخسرو) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر باپیون . رودکی .اما می پندارم کلمه درین شاهد آپیون باشد نه پیون . رجوع به آپیون و ابیون و اپیون و افیون شود.
-
ابیون
لغتنامه دهخدا
ابیون . [ اَ ] (معرب ، اِ) افیون . اپیون . هپیون . مَهاتل . مَهاتُول . تریاک : بریده هوش جهان هیبت تو چون ابیون .رجوع به اپیون و هپیون شود.
-
افیون
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) معرب واژة یونانی «اپیون » به معنای تریاک ، شیرة خشخاش .