کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آویزهبرداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
appendectomy
آویزهبرداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] بریدن و خارج کردن آویزه/ آپاندیس با جراحی متـ . آپاندیسبرداری
-
واژههای مشابه
-
آویزه
واژگان مترادف و متضاد
گوشوار، گوشواره
-
آویزه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āvize ۱. چیزی که به چیز دیگر آویخته شده؛ آویخته.۲. (اسم) گوشواره.۳. (اسم) گردنبند؛ گوشواره.۴. (اسم) (زیستشناسی) آپاندیس.
-
appendix, appendicis, appendix vermiformis
آویزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] لولهای نازک و کوتاه به طول 7 تا 10 سانتیمتر، چسبیده به انتهای کورروده متـ . آپاندیس * مصوب فرهنگستان اول
-
آویزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (اِمر.) 1 - گوشواره . 2 - آپاندیس .
-
آویزه
لغتنامه دهخدا
آویزه . [ زَ / زِ ] (اِ)آپاندیس . (فرهنگستان ).
-
آویزه
لغتنامه دهخدا
آویزه . [زَ / زِ ] (اِ) گوشوار. گوشواره . قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه ٔ گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی . کمال اسماعیل .نخشبیهای وی از گوهر پاک کرد یاقوت تر آویزه ٔ تاک . جامی .دُرِ ...
-
اویزه
لغتنامه دهخدا
اویزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) شراب انگور و می . (ناظم الاطباء) (برهان ).
-
اویزه
دیکشنری فارسی به عربی
عروة , معلق
-
برداری
لغتنامه دهخدا
برداری . [ ب َ ] (حامص مرکب ) برداشتن . برداریدن . و چون به کلمات دیگر پیوندد معنی حاصل مصدری از مجموع برآید چنانکه در ترکیبات ذیل :- باربرداری . بهره برداری . پسه برداری .خاک برداری . شن برداری . عکس برداری . کلاه برداری . گودبرداری . نقشه برداری ....
-
آویزه بند
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) ( اِ.) بند ناف .
-
آویزه بند
لغتنامه دهخدا
آویزه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب ) آویزه بندنده . آویزه بسته : چو گوش خدیو از لاَّلی ّ پندشد از روی اخلاص آویزه بند. هاتفی .|| (اِ مرکب ) بندی که رویان (جنین ) دانه را بجفت متصل کند. (فرهنگستان ).
-
دست آویزه
لغتنامه دهخدا
دست آویزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِمرکب ) واسطة. (السامی ). || هدیه ٔ کمی که برای بزرگی برند تا دست خالی وی را ملاقات نکرده باشند. (ناظم الاطباء). دست آویز. رجوع به دست آویز شود.
-
دم آویزه
واژهنامه آزاد
نام قدیم شهرستان نورآباد لرستان