کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آویخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آویخته
/'āvixte/
معنی
آویزه؛ آویزان؛ آویزانشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق ≠ نصب
دیکشنری
dependent, floppy, hanging, pending, pendulous
-
جستوجوی دقیق
-
آویخته
واژگان مترادف و متضاد
آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق ≠ نصب
-
آویخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āvixte آویزه؛ آویزان؛ آویزانشده.
-
pendulous
آویخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ← رأسی
-
آویخته
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (ص مف .) 1 - آویزان شده ، معلق . 2 - چنگ زده ، تمسک جُسته . 3 - مورد سؤال قرار گرفته .
-
آویخته
لغتنامه دهخدا
آویخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) آویزان شده . آونگ شده . دروا. اندروا. معلق . فروهشته . فروگذاشته . نگون : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شیشه ٔ سیمین نگون آویخته . فرالاوی .یکی حلقه زرین بدی ریخته از آن چرخ کار اندرآویخته [ در ایوان ...
-
آویخته
واژهنامه آزاد
آویزان.
-
آویخته
واژهنامه آزاد
اندروا.
-
واژههای مشابه
-
اویخته
دیکشنری فارسی به عربی
معلق
-
آویخته چشم
لغتنامه دهخدا
آویخته چشم . [ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه خلقةً چشمی مسترخی دارد. مُطْرِق .
-
آویخته دوش
لغتنامه دهخدا
آویخته دوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل .
-
آویخته گوش
لغتنامه دهخدا
آویخته گوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل . اَخطل . گاوگوش .- سگی آویخته گوش ؛ شلل گوش .
-
آویخته لب
لغتنامه دهخدا
آویخته لب . [ ت َ / ت ِ ل َ ] (ص مرکب ) اَهْدَل . هَدْلاء.
-
آویخته ناف
لغتنامه دهخدا
آویخته ناف . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَبْجَر. بَجْراء.
-
دل آویخته
لغتنامه دهخدا
دل آویخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) دلبسته . دلبستگی یافته . علاقه پیدا کرده . || عاشق : بر دل آویختگان عرصه ٔ عالم تنگست کان که جائی به گل افتاد دگر جا نرود. سعدی .چنان معلوم می شود که دل آویخته و آشفته است ... پسر دانست که دل آویخته ٔ اوست . ...