کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آوه
/'āvah/
معنی
آوخ؛ آه؛ وای؛ دریغ؛ دریغا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
kiln
-
جستوجوی دقیق
-
آوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹آواه› [قدیمی] 'āvah آوخ؛ آه؛ وای؛ دریغ؛ دریغا.
-
آوه
فرهنگ فارسی معین
(وَ) ( اِ.)1 - کوره ای که در آن خشت و آهک و مانند آن می پختند.2 - نقشی به شکل زنجیر که بر حاشیه چیزی بکشند یا بدوزند.
-
آوه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (شب جم .) «کلمة افسوس » دریغ ، افسوس .
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَ ] (اِخ ) آوه ٔ سمکنان . نام یکی از سران سپاه کیخسرو : پس ِگیو بد آوه ٔ سمکنان برفتند خیلش یکان و دوگان .فردوسی .
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَ / وِ ] (اِ) کوره که در آن خشت و آهک و امثال آن پزند. پزاوه . داش . || در بعض فرهنگها معنی صدا و ندا یا برآورنده ٔ صدا و ندا بکلمه داده اند. || زنجیره ای که نقاشان و دوزندگان بر کنار چیزها کشند یا دوزند.
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَه ْ ] (صوت ) آه . آخ . آوخ . آواه . دریغا. دریغ. افسوس . واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند : باز چون شب می شود آن گاو زفت میشود لاغر که آوه رزق رفت . مولوی .همچو مجنونی که بشنید از یکی که مرض آمد بلیلی اندکی گفت...
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [وَ ] (اِخ ) نام محلی در 24 هزار گز فاصله از ساوه که آبه و آوج نیز گویند و آن در قدیم شهری بوده و آثار قدیمه ٔ بسیار پیرامون آن دیده میشود. و صاحب حدودالعالم گوید: آوه شهرکیست از جبال ، انبوه و آبادان و هوای درست و راه حجاج خراسان . و در نزهةال...
-
واژههای مشابه
-
اوه
لغتنامه دهخدا
اوه . [ اَ و وَ ] (ع مص ) آوه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). آه گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ناله نمودن و شکوه کردن . (آنندراج ).
-
اوه
لغتنامه دهخدا
اوه . [ اَ وَه ْ / اَ وِه ْ / اَوْه ْ / اَوْ وِه ْ / اَوْ وَه ْ / اَوْ ه ُ / اوه ] (ع صوت ) آه . آه . آه ٌ. آووه . اوتاه . اویاه . بمعنی آه کلماتی است که در وقت بیماری و درد و رنج و شکایت گویند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
اوه
دیکشنری عربی به فارسی
ها , به , وه(علا مت تعجب و اندوه)() علا مت صفر , عددصفر
-
اوه
دیکشنری فارسی به عربی
حسنا
-
علی آباد آوه
لغتنامه دهخدا
علی آباد آوه . [ ع َ دِ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش جعفرآباد شهرستان ساوه . ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 259 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، پنبه ، و میوه های باغ و انار است . اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارن...
-
آه و اوه
لهجه و گویش تهرانی
اظهار ناراحتی