کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آورک
/'āvarak/
معنی
ریسمانی که دو طرف آن را به جای بلند ببندند و در وسط آن بنشینند و به جلو و عقب حرکت کنند؛ بادپیچ؛ تاب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
آورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اورک› [قدیمی] 'āvarak ریسمانی که دو طرف آن را به جای بلند ببندند و در وسط آن بنشینند و به جلو و عقب حرکت کنند؛ بادپیچ؛ تاب.
-
آورک
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) ( اِ.) اورک . تاب ، تاب خوردن .
-
آورک
لغتنامه دهخدا
آورک . [ وَ رَ ](اِ) تاب . اَورک . و آن طنابی است دو سوی آن بر بالائی استوار کرده که بر آن نشسته در هوا آیند و روند.
-
واژههای مشابه
-
اورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آورک› [قدیمی] 'o[w]rak = تاب۱
-
اورک
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) تاب .
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف دیناری هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ). این طایفه دارای شعب زیر است : خواجه ، زنگی ، قلعه سروی ، غلام موزرموئی ، کشی خالی ، اولاد حاجی علی ، غریبی ، جلالی ، ممسنی .
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (اِ) آورک . ریسمانی که در شاخ درخت و مانند آن آویزند و کودکان در ایام عید نوروز در آن نشسته درهوا آیند و روند کنند. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : هرکه را عقل باشد و فرهنگ نزد او اورک است به ز...
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (مهذب الاسماء). مرد بزرگ ران . (ناظم الاطباء). مرد بزرگ برسوی ران . مؤنث آن ورکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
لجم اورک
واژهنامه آزاد
یکی از طوایف بزرگ بختیاری که در شهرستان ایذه ومسجد سلیمان و قسمتی از بخشهای استانهای چهارمحال بختیاری و اصفهان پراکنده می باشند
-
واژههای همآوا
-
اورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آورک› [قدیمی] 'o[w]rak = تاب۱
-
اورک
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) تاب .
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).