کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آورده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آورده
/'āvarde/
معنی
۱. ابداعشده؛ پدیدکردهشده.
۲. حاصلکرده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
trade-in
-
جستوجوی دقیق
-
آورده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آوریده› 'āvarde ۱. ابداعشده؛ پدیدکردهشده.۲. حاصلکرده.
-
آورده
لغتنامه دهخدا
آورده . [ وَدَ / دِ ] (ن مف ) بحاصل کرده . ابداع کرده : وی باد صبا اینهمه آورده ٔ تست .سراج قمری .
-
واژههای مشابه
-
اورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَورِدَة، جمعِ ورید] (زیستشناسی) [قدیمی] 'o[w]rede = ورید
-
اورده
لغتنامه دهخدا
اورده . [ اَ رِ دَ ](ع اِ) ج ِ ورید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رگهای گردن . (آنندراج ). رجوع به ورید شود.
-
cured
عملآورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی فراوردهای که با روشهای نگهداری مواد غذایی مانند دودی کردن و خشک کردن و نمکسود کردن و شور انداختن تولید شده باشد متـ . عملآمده
-
باد آورده
فرهنگ فارسی معین
(وَ دِ) (اِمر.) چیزی که بدون رنج به دست آمده باشد.
-
آب آورده
لغتنامه دهخدا
آب آورده . [ وَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) آب آورد : دوش ازبرای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام گفت از کجا آورده ای خاشاک آب آورده را. ؟|| چشم آب آورده ؛ چشمی که ببیماری آب مبتلی باشد.
-
فرا آورده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ یا وُ دِ) (ص مف .) 1 - به دست آمده . 2 - محصول ، ساخته شده .
-
پیش آورده
لغتنامه دهخدا
پیش آورده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پیش آوریده . || (اِ مرکب ) پیش آورد. پیشپار . رجوع به پیش آوردن شود.
-
گنج آب آورده
لغتنامه دهخدا
گنج آب آورده . [ گ َ ج ِ وَ دَ / دِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک . (آنندراج ) : اگر یک گنج بادآورد خسرو دیده در عمری مرا صد گنج آب آورده هر دم در کنار افتد.سالک یزدی (از آنندراج ).
-
ثروت باد اورده
دیکشنری فارسی به عربی
ربح مفاجي
-
کالا ی اب اورده
دیکشنری فارسی به عربی
بقايا طافية
-
واژههای همآوا
-
اورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَورِدَة، جمعِ ورید] (زیستشناسی) [قدیمی] 'o[w]rede = ورید