کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوردجوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آوردجوی
لغتنامه دهخدا
آوردجوی . [ وَ ] (نف مرکب ) جنگجوی . مبارز : جهان گشت پر گرد آوردجوی ز خون خاست در جای ناورد، جوی .اسدی .
-
جستوجو در متن
-
آوردجو
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (ص فا.) آوردجوی ، جنگجو، جنگاور، آوردخواه .
-
آوردجو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آوردجوی› [قدیمی] 'āvardju جنگجو؛ جنگاور؛ آوردخواه: ◻︎ جهان گشت پرگُرد آوردجوی / ز خون خاست در جای ناورد، جوی (اسدی: لغتنامه: آوردجوی).
-
هم آورد
لغتنامه دهخدا
هم آورد. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) چون دو کس با هم جنگ کنند هر یک مرد دیگری را هم آورد باشد یعنی همتا وهم کوشش . (برهان ). آورد به معنی جنگ است : هم آورد را دید گردآفریدکه بر سان آتش همی بردمید. فردوسی .چه سازیم و درمان این درد چیست به ایران هم آورد این م...
-
ناورد
لغتنامه دهخدا
ناورد. [ وَ ] (اِ) نورد. نبرد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جنگ . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ) (اوبهی ) (فرهنگ اسدی ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). جدال . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ن...