کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آورد
/'āvard/
معنی
۱. = آوردن
۲. آورده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبآورد، بادآورد، راهآورد.
۳. (اسم) ‹ناورد› [قدیمی] جنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ کارزار؛ حمله.
۴. (اسم) [قدیمی] میدان جنگ: ◻︎ که ما در صف کار ننگ و نبرد / چگونه برآریم از آورد گَرد (فردوسی: ۷/۱۰۵).
〈 آوردوبرد: (اسم مصدر) آوردن و بردن پیاپی.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: آورد
بن حال: آور
دیکشنری
match
-
جستوجوی دقیق
-
آورد
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ آوردن) 'āvard ۱. = آوردن۲. آورده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبآورد، بادآورد، راهآورد.۳. (اسم) ‹ناورد› [قدیمی] جنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ کارزار؛ حمله.۴. (اسم) [قدیمی] میدان جنگ: ◻︎ که ما در صف کار ننگ و نبرد / چگونه برآریم از آورد گَرد (فردوسی: ...
-
آورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) 1 - ( اِ.)جنگ ، نبرد. 2 - پسوندی که معنای آورده شده می دهد. آب آورد، بادآورد.
-
آورد
لغتنامه دهخدا
آورد. [ وَ ] ( ن مف مرخم ) در کلمات مرکبه چون آب آورد و بادآورد و بزم آورد و راه آورد و ره آورد و مادرآورد، مخفف آورده و آوریده است : بروزگار هوای تو کم شود نی نی هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است . خاقانی .- روآورد کردن یا نکردن (در تداول عامه ) ؛ عل...
-
آورد
لغتنامه دهخدا
آورد. [ وَ ] (اِ) کوشیدن بجنگ . (فرهنگ اسدی ، خطی ). جنگ کردن بمبارزت . حمله در جنگ . (تحفةالاحباب اوبهی ). نبرد. ناورد. کارزار. جنگ . مبارزت . پیکار. رزم . پرخاش . فرخاش . جدال . رغا. هیجا : به آورد هر دو برآویختندهمی خاک بر اختران ریختند. فردوسی .ف...
-
آورد
لغتنامه دهخدا
آورد. [ وِ ] (اِ) برادر پدر. عم . عمو. پِربرار.
-
آورد
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتَلَبَ
-
آورد
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bešâ(rd) طاری: bârdeš طامه ای: bošârd طرقی: bârdeš کشه ای: bârdeš نطنزی: bašârd
-
واژههای مشابه
-
اورد
لغتنامه دهخدا
اورد. [ اَ رَ ] (ع اِ) از رنگهای اسب است . هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وِراد است . (صبح الاعشی ج 2 ص 18).
-
اورد
لغتنامه دهخدا
اورد. [ اَ وَ ] (اِ) حمله ، کارزار و جنگ و مبارزه و کوشش . (هفت قلزم ). آورد. رجوع به آورد شود.
-
هم آورد
لغتنامه دهخدا
هم آورد. [ هََ وَ ] (ص مرکب ) چون دو کس با هم جنگ کنند هر یک مرد دیگری را هم آورد باشد یعنی همتا وهم کوشش . (برهان ). آورد به معنی جنگ است : هم آورد را دید گردآفریدکه بر سان آتش همی بردمید. فردوسی .چه سازیم و درمان این درد چیست به ایران هم آورد این م...
-
باد آورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِمر.) 1 - گیاهی است خاردار و سفید رنگ با ساقة راست و برگ های بزرگ پوشیده از تار و گل های سفید، سرخ یا بنفش . 2 - نوایی است از موسیقی .
-
ره آورد
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (اِمر.) سوغات ، ارمغان .
-
آب آورد
لغتنامه دهخدا
آب آورد. [ وَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) آب آورده . خاشاک و جز آن که دریا یا رود و یا سیل با خود آرد و آن را عرب جفاء (صراح ) و جفال و حمیل گویند.
-
پیش آورد
لغتنامه دهخدا
پیش آورد. [ وَ ] (ن مف مرکب ) پیش آورده . || (اِ مرکب ) آنچه پیش از غذای اصلی بر سر سفره آرند از خوردنیهای سبک . پیش آورده . پیشپار. رجوع به پیش آورده شود.