کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آوال
لغتنامه دهخدا
آوال . (اِخ ) بزرگترین جزیره ٔ مجمعالجزایر بحرین در خلیج فارس ، و آن را بحرین نیز گویند. بطول 50هزار و عرض 17هزار گز، و مرکز و بندر آن مینابه است . سکنه ٔ آن 115000 تن باشد. مروارید و خرما و لاک و کاسه ٔ سنگ پشت و کف دریا و میگو از صادرات آن است و ان...
-
واژههای مشابه
-
اوال
لغتنامه دهخدا
اوال . [ اَ ] (اِ) وال . بال . (از نخبةالدهر). عنبر. گاو عنبر. گاو عنبرین . ماهی عنبر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و من طاقوسی که موم کافوریست از روغن این ماهی کنند.
-
اوال
لغتنامه دهخدا
اوال . [ اَ ] (اِخ ) جزیره ای است بزرگ در بحرین که غواصان از آنجا مروارید آرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از نخبةالدهر ص 166) (منتهی الارب ).
-
اَوال پُرس
لهجه و گویش بختیاری
avâl-pors احوالپرس، کسى که بیش از حد معمولاحوالپرسى و کنجکاوى کند.
-
واژههای همآوا
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع َ لِن ْ ] (ع ص ، اِ) عَوالی . ج ِ عالیة. (اقرب الموارد). رجوع به عالیة و عوالی شود.
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع َوْ وا ] (اِخ ) نام مردی است ، و در منتهی الارب ذکر آن آمده است . رجوع به منتهی الارب شود.
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است یمانی . (از معجم البلدان ).
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع ُ ] (اِخ ) نام دو موضع است . (از منتهی الارب ). حزم بنی عوال ، کوهی است در اکناف حجاز در طریق مدینه ازبرای غطفان ، در این مکان آبها و چاه ها یافت شود. و گویند عوال یکی از کوههای سه گانه است که در طرف مدینه بفاصله ٔ یک شب و یک روز قرار گرفت...
-
عوال
لغتنامه دهخدا
عوال . [ ع ُ ](اِخ ) بطنی است از بنی عبداﷲ غطفان . (منتهی الارب ).
-
اوال
لغتنامه دهخدا
اوال . [ اَ ] (اِ) وال . بال . (از نخبةالدهر). عنبر. گاو عنبر. گاو عنبرین . ماهی عنبر. (یادداشت مرحوم دهخدا). و من طاقوسی که موم کافوریست از روغن این ماهی کنند.
-
اوال
لغتنامه دهخدا
اوال . [ اَ ] (اِخ ) جزیره ای است بزرگ در بحرین که غواصان از آنجا مروارید آرند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از نخبةالدهر ص 166) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ترم
لغتنامه دهخدا
ترم . [ ت َ ] (اِخ ) نصر گوید نام قدیمی اُوال است به بحرین . (از معجم البلدان ).