کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آواز سخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آواز سخت
واژهنامه آزاد
صدای بلند و سهمگین؛ مثال:چنین گفت رستم به آواز سخت (فردوسی).
-
واژههای مشابه
-
اواز
دیکشنری فارسی به عربی
اغنية , غن , هواء
-
گران آواز
لغتنامه دهخدا
گران آواز. [ گ ِ ] (ص مرکب ) کسی که آواز کلفت و بم دارد. جَهْوَری ّالصوت . درشت آواز. مراد خشونت و غلظتی است که در صوت پدید آید، طبیعی یا عرضی .
-
غالب آواز
لغتنامه دهخدا
غالب آواز. [ ل ِ ] (ص مرکب ) کسی که آوازش بر دیگری غلبه کند : که دیده ست بر هیچ رنگین گلی ز من غالب آوازتر بلبلی .نظامی .
-
هم آواز
لغتنامه دهخدا
هم آواز. [ هََ ] (ص مرکب ) هم آوا. دو چیز یا دو تن که با هم آواز خوانند و هم صدا شوند. (یادداشت مؤلف ). آنکه آواز او موافق آواز دیگری باشد. (برهان ) : با هرکه در این رهی هم آوازدر پرده ٔ او نوا همی ساز. نظامی .خبر ما برسانید به مرغان چمن که هم آواز ...
-
یک آواز
لغتنامه دهخدا
یک آواز. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) هم آواز. (یادداشت مؤلف ). همصدا. رجوع به هم آواز و همصدا شود.
-
canto
آواز 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قسمتی از قطعۀ موسیقی که برای اجرای آواز در نظر گرفته شود
-
song 1
آواز 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] قطعهای موسیقایی برای صدای انسان
-
آواز دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) صدا کردن ، فرا - خواندن .
-
هم آواز
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص .) 1 - هم صدا. 2 - هم زبان ، متفق القول .
-
درشت آواز
لغتنامه دهخدا
درشت آواز. [ دُ رُ ] (ص مرکب ) بلند بانگ . جهوری الصوت . (یادداشت مرحوم دهخدا). أجش . أجشر. قنخر: صخاب ؛ درشت آواز پلیدزبان . فداد؛ مرد بلند درشت آواز. هَمَری ؛ زن با بانگ و فریاد و درشت آواز پلید زبان . (منتهی الارب ). و رجوع به درشت شود.
-
شعله آواز
لغتنامه دهخدا
شعله آواز. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آواز هیجان آورنده ٔ روح . (ناظم الاطباء). آواز باریک پرسوز که در دلها اثر کند. (آنندراج ). || آتش پاره ٔ گردنده . (ناظم الاطباء).
-
ناخوش آواز
لغتنامه دهخدا
ناخوش آواز. [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) آنکه آواز وی مطبوع نباشد. (ناظم الاطباء). بدصدا. بدآواز. که صوتی منکر و گوش خراش دارد. که آوازش دلنشین و دلپذیر نیست . که خوش آواز نیست : اگر مهمان تست این ناخوش آوازمرا فریاد رس زین میهمانت . ناصرخسرو.خدای ای...
-
نرم آواز
لغتنامه دهخدا
نرم آواز. [ ن َ ] (ص مرکب ) رخیم . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). نرم آوا. که صدائی ملایم و لطیف دارد. که آهسته و به شرم سخن گوید: خَنِبة؛ با ناز وکرشمه و نرم آواز. (منتهی الارب ). رجوع به نرم شود.