کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازه خوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بلند آوازه (نامور)
دیکشنری فارسی به عربی
ذائع الصيت
-
جستوجو در متن
-
chorister
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کورستر، اوازه خوان جزو دسته خوانندگان
-
دمکش
فرهنگ فارسی معین
(دَ کِ) (ص فا.) 1 - کمک آوازه خوان ، کسی که پس از آوازه خوان دیگر آواز خواند تا او نفسی تازه کند. 2 - تشکچه ای که برای دم کشیدن برنج بر روی دیگ می گذارند.
-
خوان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ خواندن) xān ۱. = خواندن۲. خواننده (در ترکیب با کلمه دیگر): آوازهخوان، روزنامهخوان، روضهخوان، قرآنخوان.
-
غناگر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) [ ع - فا. ] (ص مر.) آوازه - خوان .
-
کر
فرهنگ فارسی معین
(کُ رْ) [ فر. ] (اِ.) گروهی آوازه خوان که آواز دسته جمعی اجرا می کنند.
-
مغنی
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ نّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - آوازه خوان ، سرودگوی . 2 - مطرب .
-
یکه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yekkexān ویژگی آوازهخوانی که در مجلس بزم تنها بخواند و همکار و همآهنگ نداشته باشد.
-
گارا
لغتنامه دهخدا
گارا. (اِخ ) پیرژان . آوازه خوان فرانسوی نوه ٔ ژزف گارا. متولد در بردو (1764 - 1823 م .).
-
خوان
لغتنامه دهخدا
خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود.- آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو دولت در ایوان اوشب و روزباد آفرین خوان او. نظامی .بزرگان روم آفرین خوان شدندبر آن گوهری گوهرافشان شدند. نظامی .گزی...
-
عقیلة
لغتنامه دهخدا
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (اِخ ) از زنان مغنی و آوازه خوان بود. وی معاصر معبد، مغنی مشهور بوده است . (از اعلام النساء به نقل از العقدالفرید و نهایة الارب ).
-
کاپول
لغتنامه دهخدا
کاپول . (اِخ ) ویکتور. آوازه خوان فرانسوی متولد در تولوز (1839 - 1924 م .). نام وی بنوعی آرایش موی سر اطلاق شده است .
-
ژلیوت
لغتنامه دهخدا
ژلیوت . [ ژِ یُت ْ ] (اِخ ) پیر. نام خُنیاگر یعنی آوازه خوان فرانسوی . مولد لاسوب و وفات در اِستل (1713 - 1797 م .).
-
سخن سگال
لغتنامه دهخدا
سخن سگال . [ س ُ خ َ س ِ ] (نف مرکب ) سخنگو. ناطق . سخن سرا. نغمه پرداز. آوازه خوان : بلبل که سخن سگال باشدبی گل همه سال لال باشد.نظامی .
-
علیة
لغتنامه دهخدا
علیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دختر زریاب آوازه خوان بود. او را عمری طولانی بود آنچنانکه در حیاتش هیچ یک از افراد خاندانش زنده نبودند. (از اعلام النساء عمر رضا کحالة از نفح الطیب مقری ).