کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
آوازه
/'āvāze/
معنی
۱. صیت؛ شهرت: ◻︎ به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی: ۷۵۱).
۲. بانگ؛ صوت.
۳. نغمه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام
۲. آواز، آوا، صوت
۳. اطلاع، خبر، شایعه، غوغا
۴. ترانه، نغمه، نوا
دیکشنری
celebrity, fame, hearsay, honor, image, luster, name, popularity, prestige, prominence, renown, reputation, repute, reverberation
-
جستوجوی دقیق
-
آوازه
فرهنگ نامها
(تلفظ: āvāze) آگاهی ، شهرت نیک ، نامآوری ، نغمه ، ترانه ، نوا ؛ (در موسیقی ایرانی) (در قدیم) دستگاه.
-
آوازه
واژگان مترادف و متضاد
۱. اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام ۲. آواز، آوا، صوت ۳. اطلاع، خبر، شایعه، غوغا ۴. ترانه، نغمه، نوا
-
آوازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آواز› 'āvāze ۱. صیت؛ شهرت: ◻︎ به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان / سه کس برند رسول و غریب و بازرگان (سعدی: ۷۵۱).۲. بانگ؛ صوت.۳. نغمه.
-
آوازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) ( اِ.) 1 - صیت ، شهرت . 2 - صوت ، آوا. 3 - نغمه ، ترانه .
-
آوازه
فرهنگ فارسی معین
افگندن ( ~. اَ گَ دَ) (مص م .) 1 - شهرت دادن . 2 - شایعه کردن .
-
آوازه
لغتنامه دهخدا
آوازه . [ زَ ] (اِخ ) نام دژی بترکستان که پرموده پسر ساوه شاه گنج خویش در آن نهفت و پس از شکست یافتن از بهرام چوبینه در آن تحصن جست : دژی داشت پرموده آوازه نام از آن دژ بدی ایمن و شادکام چو کین پدر در دلش تازه شداز آنجایکی سوی آوازه شد.فردوسی .
-
آوازه
لغتنامه دهخدا
آوازه . [ زَ / زِ ] (اِ) آوا. آواز. صوت : دل چو خم چند برآوازه نهی ناید آواز جز از خم ّ تهی . جامی .مشو غافل ز گردیدن که روزی در قدم باشدهمین آوازه می آید ز سنگ آسیا بیرون . صائب . || خبر. آگاهی . اطلاع : بدین آوازه هرجائی که شاهیست بغایت ناشکیب و بی...
-
واژههای مشابه
-
اوازه
دیکشنری فارسی به عربی
اخبار , ازيز , شمعة , شهرة , صية , هواء
-
کهن آوازه
لغتنامه دهخدا
کهن آوازه . [ ک ُ هََ / هَُ زَ / زِ ] (ص مرکب ) که آوازه ای قدیم دارد. که شهرتی دیرین دارد : پیشتر از جنبش این تازگان نوسفران و کهن آوازگان .نظامی .
-
عالی آوازه
لغتنامه دهخدا
عالی آوازه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) خوش آواز. خوش خوان : که دیدت بر هیچ رنگین گلی ز من عالی آوازه تر بلبلی . نظامی . || نامور. مشهور. بلندنام : نظامی بدوعالی آوازه بادبه نظمی چنین نام او تازه باد.نظامی .
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'āvāzexān ‹آوازخوان›۱. کسی که پیشهاش آوازهخوانی است؛ خواننده.۲. کسی که آواز خوب دارد و به همراه آهنگ خوب میخواند.
-
آوازه شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) (مص ل .) 1 - شهره شدن . 2 - مایة عبرت گشتن .
-
آوازه خوان
فرهنگ فارسی معین
( ~. خا) (ص فا. ص مر.) کسی که آواز خواند، خوانندة حرفه ای .
-
آوازه خوان
لغتنامه دهخدا
آوازه خوان . [زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه شغلش خواندن آواز است . مُغنی . خواننده . قوال . خنیاگر. || مغنیه . مطربه . عالمه . قینه (چون خواننده زن باشد).