کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازدهنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آوازدهنده
لغتنامه دهخدا
آوازدهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) هاتف . (دهار).
-
جستوجو در متن
-
هاتف
واژهنامه آزاد
اوازدهنده
-
هاتف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hātef آوازکنندهای که صدایش شنیده شود و خودش دیده نشود؛ آوازدهنده.
-
صائت
لغتنامه دهخدا
صائت . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صوت . فریادکننده . (منتهی الارب ). آوازدهنده .
-
لبیک
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی: لَبَّیْکَ (= قبول میکنم، امر تو را اطاعت میکنم)] labba(e)yk ۱. (فقه) ذکری که حاجیان در مراسم حج در صحرای عرفات تکرار میکنند.۲. [قدیمی] کلمهای که در پاسخ آوازدهنده و در مقام تلبیه و اجابت میگویند.
-
جالب
لغتنامه دهخدا
جالب . [ ل ِ ] (ع ص ) از جلب . بسوی خود کشنده چیزی را. (آنندراج ). کشنده و جلب کننده . از جائی به جائی . کشنده . در تداول فارسی امروز جالب توجه و گاه بمعنی موضوع خوش آیند و مرادف «انترسان » بکار رود. || غوغاکننده . آوازدهنده . || آنکه ارزاق رابه سوی ...
-
حشد
لغتنامه دهخدا
حشد. [ ح َ] (ع مص ) فراهم آوردن . گرد کردن . جمع کردن . با هم آوردن . || فراهم آمدن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). گرد شدن . جمع آمدن . || حشد زرع ؛ روئیدن کشت . تمام برآمدن کشت . || حشد ناقه لبن را؛ فرود آوردن مایه (نا...
-
هاتف
لغتنامه دهخدا
هاتف . [ ت ِ ] (ع ص ) آوازدهنده . خواننده . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آوازکننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آوازدهنده ای که خود او را نبینی . بانگ دهنده : یکی هاتف از خانه آواز دادچو رامش بری ، نزد رامشگری . منوچهری .مرا ز هات...