کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اه اه
لغتنامه دهخدا
اه اه . [ اِه ْ اِه ْ ] (اِصوت ) اسم صوت سرفه . || (صوت ) کلمه ای که برای اظهار تعجب گفته شود. (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
اه اه
لغتنامه دهخدا
اه اه . [ ه ْ ] (صوت ) برای ابراز انزجار بر زبان رانند. (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
کریتون آه
لغتنامه دهخدا
کریتون آه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاهرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیری است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کریتون آه
لغتنامه دهخدا
کریتون آه . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشکبیجاربخش خمام شهرستان رشت . جلگه ، معتدل و مرطوب است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
صور آه
لغتنامه دهخدا
صور آه . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فریاد و نعره و آواز بلند دردناک باشد. (برهان ). نعره و آه بلند دردناک . (فرهنگ رشیدی ).
-
آه کشیدن
لغتنامه دهخدا
آه کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) برآوردن آه از سینه بر اثر غمی و اندوهی یا دریغ و حسرتی یا غبطه ای و مانند آن : از این کاردل تنگ شد شاه راهمی هر زمان برکشید آه را. فردوسی .- آه کشیدن برای چیزی ؛ سخت آرزومند آن بودن . آهه . اهّه . تأوّه .
-
سرکورک آه
لغتنامه دهخدا
سرکورک آه . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سیاه رود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، نزدیک آبعلی . دارای 350 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آبعلی . محصول آن غلات ، سیب زمینی ، لوبیا، عسل و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
اه کردن
لغتنامه دهخدا
اه کردن . [ اَه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف آه کردن . حسرت و افسوس گفتن . || نفرت و ناخوشایندی نمودن با گفتن لفظ اه : زخم سنان او را اه کردی ای سنائی هرگز کدام عاشق در وقت خه کند اَه . سنایی .و رجوع به اَه و آه شود.
-
چراغ آه
لغتنامه دهخدا
چراغ آه . [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً خاقانی در بیت ذیل بمعنی شعله و سوز آه ، شعله ٔ دم ، روشنی دم ونفس و آه مشتعل و فروزان آورده : با چراغ آسان نشاید بر سر گنج آمدن من چراغ آه چون بنشاندم آسان آمدم .خاقانی .
-
آه و دم
لغتنامه دهخدا
آه و دم . [ هَُ دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: آه ، اسم صوت حاکی حَسرَت + دم ، نفس ) آدمی آه است و دم ؛ یعنی مردن آدمی در هر لحظه ممکن است .
-
آه و زاری
لغتنامه دهخدا
آه و زاری . [ هَُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و ناله .
-
آه و ناله
لغتنامه دهخدا
آه و ناله . [ هَُ ل َ / ل ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آه و زاری .- آه و ناله کردن از ؛ شکایت کردن از.
-
آه و واه
لغتنامه دهخدا
آه و واه . [ هَُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) اسم صوت علامت اعجاب و تحسین و بدیع شمردن .- آه و واه کردن ؛در تداول زنان ، چشم زخم و عین الکمال رسانیدن با گفتن آه و واه .
-
سادات محله ٔآه
لغتنامه دهخدا
سادات محله ٔآه . [ م َ ح َل ْ ل ِ ی ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سیاه رود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، واقع در 2 هزارگزی شمال رودهن . کوهستانی و سردسیر، و آب آن از رودخانه ٔ آه ، و محصول آن غلات ، سیب زمینی ، لوبیا و عسل است . 360 تن سکنه دارد که به ش...
-
آه چوس قاطری
لهجه و گویش تهرانی
آه سوزناک